کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لساناً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لساناً
مترادف و متضاد
زبانی، شفاهاً، شفاهی، گفتاری ≠ کتبی، گفتاری
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لساناً
واژگان مترادف و متضاد
زبانی، شفاهاً، شفاهی، گفتاری ≠ کتبی، گفتاری
-
لساناً
لغتنامه دهخدا
لساناً. [ ل ِ نَن ْ ] (ع ق ) زبانی . به زبان . شفاهاً.
-
واژههای همآوا
-
لسان ا
لغتنامه دهخدا
لسان ا. [ ل ِ نُل ْ لاه ] (ع اِ مرکب ) حجت و کلام خدای . یقال فلان ینطق بلسان اﷲ. (منتهی الارب ). رجوع به لسان شود.
-
جستوجو در متن
-
اعرب
لغتنامه دهخدا
اعرب . [ اَ رَ ] (ع ن تف ) فصیح تر. افصح . آن که بیان وی خوشتر باشد: و الصلاة و السلام علی سیدنا محمد افصح الخلق لساناً و اعربهم بیاناً. (دیباچه ٔ المزهر سیوطی ).
-
زبانی
لغتنامه دهخدا
زبانی . [ زَ ] (ص نسبی ) منسوب به زبان . (ناظم الاطباء). || شفاهی . ضد کتبی . مطلبی که کسی بکسی پیغام کند بدون آنکه بنویسد. (ناظم الاطباء). شفاهاً. بمشافهه . لساناً. بزبان . زباناً. (در تداول عامه ): زبانی هم بگو گذشته از آنکه نوشته ای . || ظاهری . ص...
-
افصح
لغتنامه دهخدا
افصح . [اَ ص َ ] (ع ن تف ) فصیح تر در بیان و سخن آرایی . (ناظم الاطباء). سخن گوی تر و تیززبان تر. (آنندراج ). زبان آورتر. گشاده سخن تر. گویاتر. اَذرَع . تیززبان تر. (از یادداشت مؤلف ): هو افصح منی لساناً... (قرآن 34/28). - امثال : افصح من العضین ؛...
-
اسلط
لغتنامه دهخدا
اسلط.[ اَ ل َ ] (ع ن تف ) نعت تفضیلی از سلاطة و سلوطة. مسلطتر. || دراززبان تر. || افصح : اسلطهم لساناً. (منتهی الارب ). || سلیطه تر: طلب [سقراط] تزویج المراءة السفیهة [ ظ:السلیطة ] التی لم یکن فی بلده اسلط منها. (عیون الانباء ج 1 ص 43).- امثال :اسلط...
-
ابوالفضل
لغتنامه دهخدا
ابوالفضل . [ اَ بُل ْ ف َ] (اِخ ) عبیداﷲبن ابونصر احمد میکالی (امیر...). درترجمه ٔ منینی از یمینی آمده است : و از مفاخر ابونصرمیکالی دو پسر بودند، هر یک کوکبی در سماء سیادت و بدری از افق سعادت ؛ یکی امیر ابوالفضل و دیگر امیر ابوابراهیم و هردو در علوّ...
-
کاشی
لغتنامه دهخدا
کاشی . (اِخ ) حسن آملی المولد و المنشاء کاشانی الاصل امامی المذهب کاشی اللقب و گاهی به احسن المتکلمین ملقب از افاضل شعرای قرن هفتم هجرت و یا خود اوائل قرن هشتم را نیز دیده ، شاعری است ماهر و متقی و جلیل القدر و عظیم الشأن و معاصر علامه ٔ حلی متوفی ب...
-
طرف
لغتنامه دهخدا
طرف . [ طَ رَ ] (ع اِ) کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جانب و سو. سوی . کناره . بر. کنار. انتها. نوک دست . سمت . اوب . (منتهی الارب ): طرف راست ؛ دست راست . سمت راست : لاله مشکین دل عقیقین طرف است چون آتش اندراوفتاده به خَف است . منوچهری .- طرف ال...
-
لسان الحمل
لغتنامه دهخدا
لسان الحمل . [ ل ِ نُل ْ ح َ م َ ] (ع اِ مرکب ) زبان بره . آذان الجدی . (بحرالجواهر). نباتی است دوائی ، ای سری قوم . (مهذب الاسماء). نباتی است قابض و مجفف . بارتنگ . بارهنگ . گیاهی است برگش مشابه به زبان بره . تخمش را به فارسی بارتنگ گویند. برای دفع ...
-
حارثة
لغتنامه دهخدا
حارثة. [ رِ ث َ ] (اِخ ) ابن بدربن حصین بن قطن بن مالک بن غُدانةبن یربوع بن حنظلةبن زید مناةبن تمیم الغدانی الیربوعی التمیمی . از سادات و فرسان بنی تمیم و از سرداران و امراء عصر اموی است . او مردی خطیب و شاعری فصیح بود و او را با عمر و علی (ع ) و زیا...
-
باب
لغتنامه دهخدا
باب . (اِخ ) (1236 - 1266هَ . ق .) میرزا علی محمد شیرازی ولادتش در غره ٔ محرم سال هزار و دویست و سی و شش قمری ، و در بیست و هفتم شعبان سال هزار و دویست و شصت و شش قمری در تبریز تیرباران شد و اگر این تاریخ ولادت او درست باشد سن وی در وقت قتل سی بوده ا...