کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لرزه یاب بالای چاه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
flutter
باللرزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] نوسان شدید و نامطلوب سطوح بال و دُم هواگَرد در حین پرواز
-
aseismic
بیلرزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] رویداد یا فرایندی زمینساختی که زمینلرزه به همراه ندارد
-
foreshock
پیشلرزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] لرزشی پیش از زمینلرزۀ بزرگ
-
microearthquake
خُردزمینلرزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] زمینلرزهای با بزرگی برابر یا بزرگتر از 1 و کوچکتر از 3
-
seismic trace
ردّ لرزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] نمودار حرکتهای زمین برحسب زمان که با لرزهنگار ثبت شود
-
ultra-microearthquake
ریززمینلرزه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک] زمینلرزهای با بزرگی کوچکتر از 1
-
پس لرزه
فرهنگ فارسی معین
(پَ. لَ زِ) (اِ.) لرزه های بعدی و معمولاً خفیف تری که پس از یک زمین لرزه روی می دهد.
-
تب لرزه
فرهنگ فارسی معین
(تَ لَ زِ) (اِمر.) نک مالاریا.
-
زمین لرزه
فرهنگ فارسی معین
( ~. لَ زِ) (اِمر.) زلزله .
-
تب لرزه
لغتنامه دهخدا
تب لرزه . [ ت َ ل َ زَ / زِ ] (اِ مرکب ) حمی نافض . و آن تبی است که درآن لرزش بدن با حرکات غیرارادی حاصل شود. (از بحر الجواهر). نافض . (منتهی الارب ). راجف . (منتهی الارب ). تب باره و تبی که با لرز همراه باشد. (ناظم الاطباء). تب صفراوی و با لفظ بستن ...
-
لرزه دار
لغتنامه دهخدا
لرزه دار. [ ل َ زَ / زِ ] (نف مرکب ) صاحب لرزه .
-
لرزه کنان
لغتنامه دهخدا
لرزه کنان . [ ل َ زَ / زِ ک ُ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال لرزیدن .
-
زمین لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زمینشناسی) za(e)minlarze = زلزله
-
تب لرزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تبلرز› (پزشکی) tablarze ۱. = مالاریا۲. تبولرز.
-
زمین لرزه
دیکشنری فارسی به عربی
زلزال