کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لحوم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لحوم
/lohum/
معنی
= لحم
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
لحوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ لحم] [قدیمی] lohum = لحم
-
لحوم
لغتنامه دهخدا
لحوم . [ ل ُ ] (ع اِ) ج ِ لحم . گوشت ها : اهل تمیز از لحوم و شحوم بازار تنفر و تحرز نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 697). ابوریحان در صیدنه گوید: لیث گوید عرب گوشت را لحم گوید به تخفیف و تشدید میم و به رومی درا کرباس (؟) و به هندی ابره گویند «ص او نی ...
-
واژههای همآوا
-
لهوم
لغتنامه دهخدا
لهوم . [ ل َ ] (ع ص ) مرد بسیارخوار. || سخی . || ناقه ٔ شیرناک . اشتر بسیارشیر. (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). || اسب نیکو. (منتهی الارب ). اسب نیکرو. (مهذب الاسماء).
-
لهوم
لغتنامه دهخدا
لهوم . [ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ لهم . (منتهی الارب ).
-
جستوجو در متن
-
لحم
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . ] (اِ.) گوشت . ج . لحوم .
-
غید
لغتنامه دهخدا
غید. (ع ص ، اِ) ج ِ اَغیَد، غَیداء. (اقرب الموارد) (المنجد). رجوع به اَغیَد و غَیداء شود : عقاب بر عقاب از لحوم غید عید کردند. (جهانگشای جوینی ).
-
فارات
لغتنامه دهخدا
فارات . (ع اِ) ج ِ فارة. موشها : پوشش از جلود کلاب و فارات و خورش از لحوم آن و میته های دیگر. (جهانگشای جوینی ). رجوع به فار و فارة شود.
-
دسوم
لغتنامه دهخدا
دسوم . [ دُ ] (اِ) در تداول زبان فارسی ج ِ دسم عربی است به معنی چربشها. (ناظم الاطباء). چربیها.- لحوم و دسوم ؛ گوشتها و چربشها. (ناظم الاطباء).
-
راطا
لغتنامه دهخدا
راطا. (اِخ ) نام طبیبی است . و صاحب الابنیة عن الحقائق الادویة مکرر از او روایت می آورد از جمله در باب لحوم در پایها (پاچه ها). (یادداشت مؤلف ).
-
حجر مغناطیس اللحم
لغتنامه دهخدا
حجر مغناطیس اللحم . [ ح َ ج َ رِ م ِ سِل ْ ل َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دمشقی گوید: قال ارسطو ان هذا الحجر یکون فی البحر من صنفین : حیوانی و معدنی . الحیوانی یعرف بارنب البحرو هو حجر اذا القی علیه شی ٔ من حیوان لیس علیه شعر لصق به فلم یقلع دون ان ی...
-
جلالة
لغتنامه دهخدا
جلالة. [ج َل ْ لا ل َ ] (ع ص ) حیوانی که پلیدی انسان خورد. (ناظم الاطباء). ماده گاو پلیدی خوار. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و در حدیث است : نُهی عن لحوم الجلالة. (اقرب الموارد). نُهی عن لبن الجلالة. (منتهی الارب ).
-
شحوم
لغتنامه دهخدا
شحوم . [ ش ُ ] (ع مص ) فربه شدن پس از لاغری . (از اقرب الموارد). || تباه شدن طعام . (تاج المصادر بیهقی ). || (اِ) ج ِ شحم . (اقرب الموارد). رجوع به شحم شود : اهل تمیز از لحوم و شحوم بازارتنفر و تحرز نمودند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 297).
-
شهریارات
لغتنامه دهخدا
شهریارات . [ ش َ ] (ع اِ) و متی حدث عن اکل لحوم الوحش تمدد فی المعدة... فینبغی ان یبادر بالجوارشنات المسهلة کالشهریارات . (ابن البیطار). نسخه ٔ چاپ مصر و نسخه ٔ لکلرک نیز چنین بوده است و من گمان میکنم که این کلمه صورت مصحف «شب یارات » باشد، جمع شب یا...