کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لجبازی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جَدَلاًَ
فرهنگ واژگان قرآن
ستيزگي کردن و لجبازي در گفتار و بحث
-
سرتق
واژهنامه آزاد
پرو . سمج . لجبازی .
-
ستیهش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] setiheš ۱. لجبازی.۲. گردنکشی؛ نافرمانی.
-
وَرْاَوُردَن
لهجه و گویش گنابادی
warawordan در گویش گنابادی فعل لج کردن ، لجبازی
-
رِکَّه
لهجه و گویش بختیاری
rekka 1. لجبازى؛ 2. پافشارى، سماجت.
-
pertinacity
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دقت، لجبازی، لجاجت، سماجت، خریت، خود سری، سر سختی
-
خر شیطان ،از ()پیاده شدن
لهجه و گویش تهرانی
حالت گمراهی و لجبازی ،دست از لجاجت برداشتن
-
جر زدن
فرهنگ فارسی معین
(جِ. زَ دَ) [ ع . ] (مص ل .) (عا.) دبه درآوردن ، لجبازی کردن .
-
خیرگی
فرهنگ فارسی معین
(رِ) (حامص .) 1 - سرگشتگی . 2 - لجبازی . 3 - گستاخی ، شجاعت .
-
شیْرِکْ
لهجه و گویش گنابادی
shirek در گویش گنابادی یعنی دشمنی داشتن ، کینه بر دل داشتن ، تنفر همراه با لج و لجبازی
-
رِکَّه کاشتن
لهجه و گویش بختیاری
rekka kâštan 1. لجبازى کردن؛ 2. اِصرار کردن؛ 3. سربه سر کسى گذاشتن.
-
دهن کجی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عامیانه] dahankaji ۱. کجکردن دهان.۲. [مجاز] مخالفت با کسی.۳. [مجاز] خلاف میل کسی رفتار کردن ازروی لجبازی.
-
دهان کجی
لغتنامه دهخدا
دهان کجی . [ دَ ک َ ] (حامص مرکب ) عمل خمانیدن دهان . (یادداشت مؤلف ). || کنایه است از لجبازی و نشان دادن مخالفت و ناسازگاری خود با کسی یا چیزی . (از یادداشت مؤلف ). و رجوع به دهن کجی شود.
-
عناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enād ۱. ستیزه کردن.۲. کجروی؛ گمراهی.۳. گردنکشی؛ لجاج؛ ستیزه.۴. [قدیمی] مرتکب خلاف و خیرهسری شدن.〈 عناد ورزیدن: (مصدر لازم) ستیزه کردن؛ لجبازی کردن؛ گردنکشی.
-
نیش غولی
لغتنامه دهخدا
نیش غولی . [ ش ِ ] (ص نسبی ) وهمی . خرافی . موهوم . افسانه ای : اندیشه های نیش غولی ؛ موهومات . (یادداشت مؤلف ). || ایراد نیش غولی ؛ ایراد نامربوط. اعتراض بیهوده . (فرهنگ فارسی معین ). ایرادی نابه جا و ناوارد که صرفاً به قصد لجبازی و عیب جوئی طرح کن...