کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لاندن
/lāndan/
معنی
۱. افشاندن.
۲. جنباندن؛ تکان دادن: ◻︎ با دفتر اشعار برخواجه شدم دی / من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۳). * گلاندن.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
rock, shake
-
جستوجوی دقیق
-
لاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹لانیدن› [قدیمی] lāndan ۱. افشاندن.۲. جنباندن؛ تکان دادن: ◻︎ با دفتر اشعار برخواجه شدم دی / من شعر همی خواندم و او ریش همی لاند (طیان: شاعران بیدیوان: ۳۱۳). * گلاندن.
-
لاندن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) جنباندن ، تکان دادن .
-
لاندن
لغتنامه دهخدا
لاندن . [ دَ ] (مص ) جنبانیدن . حرکت دادن . افشاندن . تکان دادن : با دفتر اشعار برِ خواجه شدم دی من شعر همی خواندم و او ریش همی لاندصد کلج پر از گوه عطا کرد بر آن ریش گفتم که بدان ریش که دی خواجه همی شاند. طیان .(گمان میکنم ریش دوّم (درمصراع سوّم ) ش...
-
واژههای مشابه
-
London force, dispersion force, London dispersion force
نیروی لاندن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] جاذبۀ بینمولکولی تمام مولکولها در نتیجۀ قطبشهای لحظهای ابرهای الکترونی آنها
-
لاندن آن هسبی
لغتنامه دهخدا
لاندن آن هسبی . [ دِ هَِ ب ِ ] (اِخ ) نام منطقه ای از بلژیک (ایالت لیژ)، دارای سه هزار و پانصد تن سکنه .
-
جستوجو در متن
-
لاندگی
لغتنامه دهخدا
لاندگی . [ دَ / دِ ](حامص ) اسم از لاندن . عمل لاندن . رجوع به لاندن شود.
-
لانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] lanidan = لاندن
-
لاننده
لغتنامه دهخدا
لاننده . [ نَن ْ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی از لاندن . رجوع به لاندن شود.
-
نالاندن
لغتنامه دهخدا
نالاندن . [دَ ] (مص منفی ) مقابل لاندن به معنی حرکت دادن و جنباندن و افتان و خیزان حرکت کردن . رجوع به لاندن شود.
-
لاندنی
لغتنامه دهخدا
لاندنی . [ دَ ] (ص لیاقت ) جنباندنی . درخور لاندن .
-
physisorption, physical adsorption
برجذب فیزیکی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[شیمی] نوعی برجذبش که نیروهای درگیر در آن از نوع لاندن/ واندروالس هستند متـ . برجذبش فیزیکی
-
لانده
لغتنامه دهخدا
لانده . [ دَ / دِ] (ن مف ) نعت مفعولی از لاندن . جنبانیده . افشانیده .
-
لانیدن
لغتنامه دهخدا
لانیدن . [ دَ ] (مص ) لاندن . جنبانیدن و افشانیدن . (برهان ) : پیش من چونکه نجنبدت زبان هرگزخیره پیش ضعفا چونکه همی لانی .ناصرخسرو.