کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لالکا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
لالکا
/lālakā/
معنی
۱. کفش؛ پاافزار: ◻︎ وآن را که بر آخور ده اسب تازیست / در پای برادرش لالکا نیست (ناصرخسرو: ۱۱۵).
۲. کفشی که مردم روستایی به پا کنند.
۳. (زیستشناسی) تاج خروس.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
footwear
-
جستوجوی دقیق
-
لالکا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹لکا، لخا، لالک› [قدیمی] lālakā ۱. کفش؛ پاافزار: ◻︎ وآن را که بر آخور ده اسب تازیست / در پای برادرش لالکا نیست (ناصرخسرو: ۱۱۵).۲. کفشی که مردم روستایی به پا کنند.۳. (زیستشناسی) تاج خروس.
-
لالکا
فرهنگ فارسی معین
(لَ) [ ع . لالک ] (اِمر.) 1 - کفش ، پای افزار. 2 - لاله گوش . 3 - تاج ، تاج خ روس .
-
لالکا
لغتنامه دهخدا
لالکا. [ ل َ ] (اِ) لالک . کفش . پای افزار. لالکه . (معجم الادباء ج 3 ص 196). لَلکا. معرب آن لالجة است . (معجم الادباء ج 1 ص 234) : و آن را که بر آخور ده اسب تازیست در پای برادرش لالکا نیست . ناصرخسرو.آخر ارچه عقل ما گم شد ولی از روی حس سر ز لالک باز...
-
جستوجو در متن
-
لالک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] lālak =لالکا
-
للکا
لغتنامه دهخدا
للکا. [ ل َ ل َ ] (اِ) قسمی کفش . لالکا: چاچله ، نام للکای دیلمان است . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
-
لالک
لغتنامه دهخدا
لالک . [ ل َ ] (اِ) کفش . (برهان ). لالجة. (معجم الادباء ج 1 ص 334). لالکه . (معجم الادباء ج 3 ص 194). پای افزار. (برهان ). لالکا. (آنندراج ) : دریغ از آن شرف وحشی و فضایل اوکه عاشق است بر آن لاله روی لالک دوز. سوزنی . || تاج خروس و آن گوشت سرخی است ...
-
لالکائی
لغتنامه دهخدا
لالکائی . [ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به لالکا. لالکافروش . کفش فروش . کفشگر. اسکاف . کفاش . کفش دوز. ارسی دوز. لالک دوز.
-
لاله ٔ گوش
لغتنامه دهخدا
لاله ٔ گوش . [ ل َ / ل ِ ی ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) پروازه ٔگوش . صدف گوش . درون حلقه ٔ بیرونی گوش . لالکا. لاله .
-
لالجة
لغتنامه دهخدا
لالجة. [ ل َ ج َ ] (معرب ، اِ) معرب لالکا : وان لبس لالجة لم تکن الاّ مربدّیة. (معجم الادباء چ اروپا ج 1 ص 234).
-
لالکه
لغتنامه دهخدا
لالکه . [ ل َ ک َ / ک ِ ] (اِ)لالکا. کفش . لالَک . لالجه . (معجم الادباء ج 1 ص 234). ارسی . پای افزار : فان کنت َ غسلت التکه و الَلالکه عرفنی لانفذ عوضها. (معجم الادباء چ اروپا ج 3 ص 194).
-
لکا
لغتنامه دهخدا
لکا. [ ل َ] (اِ) لخا. کفش . لالکا. پای افزار. لخه : کبک چون طالب علم است و در این نیست شکی ساخته پایکها را ز لکا موزگکی . منوچهری .حب علی ز رضوان بر سر نهدت تاج از پایها برون کندت مالکی لکا. ناصرخسرو. || چرمی را گویند که آن را دباغت نکرده باشند و مسا...
-
کفش
لغتنامه دهخدا
کفش . [ ک َ ] (اِ) معروف است که پای افزار باشد و معرب آن کوث است . (برهان ). پاپوش و افصح کوش به «واو» است و معرب آن کوث است و در قدیم بزرگان کفش زرینه پوشیده اند وحکیم فردوسی مکرر با درفش قافیه کرده . عرب آن را معرب کرده قفش گویند. (از آنندراج ) (ان...
-
لاله
لغتنامه دهخدا
لاله .[ ل َ / ل ِ ] (اِ) معمولا گلهای پیازداری را گویند که نام علمی آنها تولیپا و از خانواده ٔ لیلیاسه و آن از دسته ٔ سوسن ها و از تیره ٔ سوسنی هاست و کاسه و جام آن تشکیل جامی قشنگ و کامل میدهد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 281). انواع لاله های وحشی در ایرا...