کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
لاشه خوار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
لاشه خوار
لغتنامه دهخدا
لاشه خوار. [ ش َ / ش ِ خوا / خا ] (اِ مرکب ) لاشخوار. لاشخور. کرکس . نسر.
-
واژههای مشابه
-
لاشه،سنگ لاشه
لهجه و گویش تهرانی
خرده سنگ
-
dressing 4
لاشهپیرایی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] مجموعهفرایندهای بعد از کشتار دام شامل زدودن مو و پر و پشم و پوستکَنی و پاک کردن و آلایشگیری و شستوشوی لاشه
-
rigor mortis
جمود لاشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم و فنّاوری غذا] سفت شدن تدریجی ماهیچهها پس از کشتار به علت کاهش آدنوزینتریفسفات و گلیکوژن در تارهای ماهیچهای
-
لاشه خر
لغتنامه دهخدا
لاشه خر. [ ش َ / ش ِ خ َ ] (اِ مرکب ) خر ضعیف و سست بنیه و نزار. رجوع به لاشه شود : وین لاشه خر ضعیف بدره رااندر دُم رفته کاروان بندم . مسعودسعد.چون براقی نداری اندرده لاشه خر را به دست دزد مده . سنائی .بارگیر تو تازی اسب دوان تو خریدار لنگ لاشه خران...
-
لاشه سگ
لغتنامه دهخدا
لاشه سگ . [ ش َ / ش ِ س َ ] (اِ مرکب ) سگ ضعیف و لاغر و نزار : لاشه سگ بس تلاش برد بکارلاشه افکند عاقبت به کنار.علی اکبر دهخدا.
-
لاشه سوار
لغتنامه دهخدا
لاشه سوار. [ش َ / ش ِ س َ ] (ص مرکب ) سوار اسبی نزار : مدد لاشه سواری چکند لشکرگاه .اثیر اخسیکتی .
-
لاشه کردن
لغتنامه دهخدا
لاشه کردن . [ ش َ / ش ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) لاشه کردن سند یا قباله یا حجتی ، بیرون کردن امضای آن . باطل کردن آن . مهر و امضای آن را محو یا جدا کردن . کشیدن مهر و امضا.
-
لاشه دار
لغتنامه دهخدا
لاشه دار. [ ش َ / ش ِ ] (نف مرکب ) وزین . گران .
-
لَش، لاشه
لهجه و گویش تهرانی
تن مرده و بی جان
-
carcass disposal
معدومسازی لاشه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[کشاورزی- علوم دامی] سوزاندن یا مدفون کردن لاشۀ حیوانات تلفشده
-
لاش،لاشی،لش،لاشه
لهجه و گویش تهرانی
فرد بی حمیت و فاسد
-
جستوجو در متن
-
مرده خوار
لغتنامه دهخدا
مرده خوار. [ م ُ دَ / دِ خوا / خا ] (نف مرکب ) مردارخوار.مردارخور. که از لاشه و مردار شکم سیر کند. که از گوشت مردار غیر مذبوح تغذیه کند. لاشه خوار : چون خورم اندوه چون همی بخوردگردش این چرخ مرده خوار مرا. ناصرخسرو.هشدار چو مرده خوار کرکس مرغان همه را...