کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قیض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قیض
لغتنامه دهخدا
قیض . (ع اِ) ج ِ قیضة. (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قیضة شود.
-
قیض
لغتنامه دهخدا
قیض . [ ق َ ] (اِخ ) نام ستاره ای است . (از اقرب الموارد).
-
قیض
لغتنامه دهخدا
قیض . [ ق َ ] (ع مص ) بسیارآب گردیدن چاه . || مبادله کردن و مثل و مانند چیزی آوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شکافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کفیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نگا...
-
قیض
لغتنامه دهخدا
قیض . [ ق َی ْ ی ِ] (ع اِ) سنگریزه که بدان گرد مغاکچه ٔ گردن ستور داغ کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). سنگریزه ای که بدان ستور را داغ کنند. (ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه معارضه کند مر دیگری را به متاعی . (ناظم الاطباء). یکی از دو مقا...
-
واژههای همآوا
-
غیظ
واژگان مترادف و متضاد
۱. برافروختگی، خشم، غضب ۲. بغض، قهر
-
غیظ
فرهنگ واژههای سره
خشم
-
غیض
لغتنامه دهخدا
غیض . (ع اِ) آنچه از خرمابن برآید، مانند دو نعل برهم نهاده ٔ تیزاطراف و میان آن بار آن نهاده . یا شکوفه ٔ نخستین خرما، یا عجم که از لیف خرمابن برآید و بخورند آن را. (منتهی الارب ). طَلع یا عَجم که ازلیف خود بیرون آید و همه ٔ آن را بخورند. (از اقرب ال...
-
غیض
لغتنامه دهخدا
غیض . [ غ َ ] (اِخ ) (الَ ...) جایی است میان کوفه و شام . اخطل گوید : فهو بها سی ّءظناً و لیس له بالبیضتین و لا بالغیض مدّخر.(از معجم البلدان ).
-
غیض
لغتنامه دهخدا
غیض . [ غ َ ] (ع مص ) کم شدن آب .(تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة). کم گردیدن آب و به زمین فروخوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). کم شدن آب . (غیاث اللغات ). فروخوردن آب زمین را. (صراح اللغة). فروخورده شدن آب از زمین . فرونشستن آب . || بمعنی جز...
-
غیظ
لغتنامه دهخدا
غیظ. [ غ َ ] (اِخ ) ابن مرةبن عوف بن سعدبن ذبیان بن بغیض بن ریث بن غطفان . نام بطنی است از قیس غیلان . زهیربن ابی سلمی گوید : سعی ساعیاً غیظبن مرة بعدماتبرک مابین العشیرة بالدم . (از تاج العروس ).|| بنی غیظ، قبیله ای است از قیس غیلان . منسوب به غیظبن...
-
غیظ
لغتنامه دهخدا
غیظ. [ غ َ ] (ع مص ) به خشم آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) خشم . (مجمل اللغة) (مقدمة الادب زمخشری ). خشم یا سخت ترین خشم یا تیزی یا تیز...
-
قیظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قَیظ، جمع: اَقیاظ و قُیُوظ] [قدیمی] qeyz بسیار گرم شدن.
-
غیض
فرهنگ فارسی معین
(غِ یْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) کم شدن آب و فرو نشستن آن . 2 - اندک .
-
غیظ
فرهنگ فارسی معین
(غِ یْ ظْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به خشم آوردن . 2 - (اِ.) خشم .