کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قَذَفَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قَذَفَ
فرهنگ واژگان قرآن
انداخت - افکند
-
واژههای مشابه
-
قذف
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (مص ل .) استفراغ ، بالا آوردن .
-
قذف
لغتنامه دهخدا
قذف . [ ق َ ] (ع اِ) کرانه ٔ جوی . || کرانه ٔ رودبار. (منتهی الارب ). || (مص )سنگ انداختن . گویند: قذف بالحجارة قذفاً؛ سنگ انداخت . || به زنا بازخواندن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: قذف المحصنة؛ به زنا بازخواند و متهم کرد زن محصنة را. (منتهی ال...
-
قذف
لغتنامه دهخدا
قذف . [ ق َ ذَ ] (ع ص ) دور.(منتهی الارب ) (آنندراج ). گویند: نوی قذف و تیه قذف و منزل قذف و فلاة قذف ؛ ای بعیدة. (منتهی الارب ). || جائی که در آن بلغزند. || (اِ) کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قَذْف شود.
-
قذف
لغتنامه دهخدا
قذف . [ ق ُ ] (ع اِ) کرانه . || جانب . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
-
قذف
لغتنامه دهخدا
قذف . [ ق ُ ذَ ] (ع اِ) ج ِ قُذفَة. (منتهی الارب ). رجوع به قذفه شود.
-
قذف
لغتنامه دهخدا
قذف . [ ق ُ ذُ ] (ع ص ) دور. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || دوراندازنده مردم را. گویند: نوی قذف و منزل قذف و فلاة قذف ، ای بعیدة. (منتهی الارب ). || جائی که در آن بلغزند. || (اِ) کرانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (ص ) ناقة قُذُف ؛ شتر ماده ٔ قاذف ...
-
قذف
دیکشنری عربی به فارسی
بيرون دادن , انزال
-
قذف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qazf ۱. تهمت و افترا بستن.۲. استفراغ کردن.۳. دشنام دادن.۴. پرتاب کردن؛ دور انداختن.
-
واژههای همآوا
-
غضف
لغتنامه دهخدا
غضف . [ غ َ ] (ع مص ) غَضف چوب ؛ شکستن آن را. (منتهی الارب ): غضف العود غضفاً؛ کسره او لم ینعم کسره . || غضف وسادة؛ درپیچیدن آن . غضف الوسادة؛ ثناها. (قطر المحیط). || غضف سگ گوش را؛ فروهشتن و سست انداختن آن را. (از منتهی الارب ) (آنندراج ): غضف الکلب...
-
غضف
لغتنامه دهخدا
غضف . [ غ َ ض َ ] (ع اِمص ) فروهشتگی گوش . سست گوش گردیدن . (منتهی الارب ): غضف سگ ؛ فروهشتگی گوش آن و خم شدن آن به پشت خلقةً. (از قطر المحیط) . سستی گوش . (مهذب الاسماء). || (مص ) تاریک گردیدن شب . (منتهی الارب ). غضف لیل ؛ تاریک شدن و تیره گردیدن ش...
-
غضف
لغتنامه دهخدا
غضف . [ غ ُ ] (ع اِ) ج ِ غَضَفَة. (منتهی الارب ). تاج العروس جمع غضفة را غضف آورده ولی اعراب آن راذکر نکرده است ، و صاحب قطر المحیط نیز جمع غضفة را نیاورده است . جوهری گوید: الغُضف ، القطا الجون - انتهی . || سگان شکاری . و این تسمیه از نظر صفت غالبی ...
-
غضف
لغتنامه دهخدا
غضف . [ غ ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ اغضف و غَضفاء. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به اغضف و غضفاء شود.