کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قواق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قواق
لغتنامه دهخدا
قواق . [ ] (اِخ ) قلعه ای است عظیم و محکم در دامن کوه افتاده است . (از قلاع روم ) (نزهة القلوب 3:99).
-
قواق
لغتنامه دهخدا
قواق . [ ق َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان گله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه ، سکنه ٔ آن 160 تن . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و حبوب . شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد در 2 محل بفاصله 2 کیلومتر به نام قواق بالا و قواق پائین مشهور است . سک...
-
قواق
لغتنامه دهخدا
قواق . [ ق ُ ] (ع ص ) مرد نیک دراز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به قوق شود.
-
واژههای مشابه
-
قواق عمولر
لغتنامه دهخدا
قواق عمولر. [ ق َ ع َ ل َ] (اِخ ) دهی جزو دهستان کله بوز بخش مرکزی شهرستان میانه ، سکنه آن 67 تن . هوای آن معتدل است . آب آن از چشمه . محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جستوجو در متن
-
صامسون
لغتنامه دهخدا
صامسون . (اِخ ) نام قضای مرکزی سنجاق جانیک از طرابوزان است ، و از طرف مغرب با قضای بافره و از سوی مشرق با قضای چهارشنبه و از سمت جنوب با سنجاق آماسیه از ولایت سیواس و از جهت شمال به بحر اسود محدود و بانضمام ناحیه ٔ قواق دارای 183 قریه است . اراضی آن ...
-
قیق
لغتنامه دهخدا
قیق . (ع ص ) گول شتاب کار. || (اِ) کوه گرداگرد زمین و محیط دنیا. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پرنده ای است که آن را بوزریق نامند. (از اقرب الموارد). || (ص ) مرد نیک دراز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). مرد بلند ناهنجار و نیک...
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ َ ] (ع مص ) پنهان گردیدن . غایب شدن . دور شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فرونشستن . (غیاث اللغات ). ناپدید شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || رفتن . به یک سو شدن . || شادمانی کردن . || تمادی و درنگی کردن . || ریخته گردیدن اشک . (منته...
-
غرب
لغتنامه دهخدا
غرب . [ غ َ رَ ] (ع اِ) درخت پده . (منتهی الارب ) (برهان قاطع) . نام درختی است که هرگز بار و میوه ندهد. (برهان قاطع ذیل پده ). درخت پده که کبودرنگ باشد و بر لب رودخانه ها روید، و در صحاح به معنی درخت سپیدار نوشته . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). پُده ...
-
استانبول
لغتنامه دهخدا
استانبول . [ اِ تام ْ ] (اِخ ) استامبول . اسلامبول . اسطمبول . اسطنبول . قسطنطنیه . قسطنطینیه . بوزنطیا . سابقاً پایتخت دولت عثمانی و یکی از مشهورترین بلاد عالم است . موقع و تقسیمات این شهر باعظمت از چهار قسمت عمده تشکیل شده :1 - خود استانبول و ایّوب...