کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنفذ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قنفذ
/qonfo(a)z/
معنی
= جوجهتیغی
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنفذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: قَنافِذ] (زیستشناسی) [قدیمی] qonfo(a)z = جوجهتیغی
-
قنفذ
فرهنگ فارسی معین
(قُ فُ) [ ع . ] (اِ.) خارپشت . ج . قنافذ.
-
قنفذ
لغتنامه دهخدا
قنفذ. [ ق ُ ف ُ / ف َ ] (ع اِ) . موش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || جای خوی پس دو گوش شتر. (منتهی الارب ). ذفری البعیر وفی المحکم : مسیل العرق من خلف اذنی البعیر. (اقرب الموارد). || ریگ توده ٔ فراهم آمده ٔ بلند. || درختی که در وسط ریگ...
-
واژههای مشابه
-
ابن قنفذ
لغتنامه دهخدا
ابن قنفذ. [ اِ ن ُ ق ُ ف ُ ] (اِخ ) ابوالعباس احمدبن حسن بن علی بن خطیب بن قنفذ. از مردم قسنطینه و او قضای آن شهر داشت و در نیمه ٔ اول مائه ٔ نهم هجری میزیست . او راست : کتاب الفارسیة فی مبادی الدولة الحفصیه (از سال 461 تا 804 هَ .ق .). و شرح الطالب ...
-
جستوجو در متن
-
قنافذ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ قُنفُذ] (زیستشناسی) [قدیمی] qanāfez = قنفذ
-
قنفد
لغتنامه دهخدا
قنفد. [ ق ُ ف ُ ] (ع اِ) قنفذ است . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). رجوع به قنفذ شود.
-
قفد
لغتنامه دهخدا
قفد. [ ] (سریانی ، اِ) قنفذ است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
حسکک
لغتنامه دهخدا
حسکک . [ ح ِ ک ِ ] (ع اِ) خارپشت . قنفذ.
-
ژکاشه
لغتنامه دهخدا
ژکاشه . [ ژُ ش َ / ش ِ ] (اِ) قنفذ. خارپشت .خارپشت تیرانداز. جانوری است خزنده که به تازی قنفذ گویند و ژکاسه نیز گفته اند. (آنندراج ). اما کلمه ظاهراً تصحیف ریکاسه است .
-
قنفذة
لغتنامه دهخدا
قنفذة. [ ق ُ ف ُ / ف َ ذَ ] (ع اِ) مؤنث قنفذ، به معنی خارپشت ماده . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قنفذ شود.
-
کریسا
لغتنامه دهخدا
کریسا. [ ] (اِ) به سریانی پوست قنفذ است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
سارسل
لغتنامه دهخدا
سارسل . (هندی ، اِ) اسم هندی قنفذ است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
وارموک
لغتنامه دهخدا
وارموک . (اِ) به لغت تنکابن قنفذ است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).