کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قنبیط پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قنبیط
/qonnabit/
معنی
کلم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قنبیط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹قرنبیط› (زیستشناسی) qonnabit کلم.
-
قنبیط
لغتنامه دهخدا
قنبیط. [ ق ُن ْ ن َ ] (ع اِ) سطبر و درشت ترین انواع کلم است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). خایه ٔ کرنب . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بضم اول و تشدید نون و فتح آن و کسر یای موحده به فارسی کلم رومی و کلم گرد نامند مرکب القوی و با رطوبت غلیظه و ...
-
قنبیط
لغتنامه دهخدا
قنبیط. [ قَم ْ ] (اِ) گویند لغتی است رومی و در عربی شایع، بمعنی کلم رومی و آن رستنیی باشد که در شله پلاو کنند و با ماست هم خورند. (برهان ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
قنبیط
واژهنامه آزاد
کلم سنگ، کلم قمری هم می گویند
-
جستوجو در متن
-
قنبیطی
لغتنامه دهخدا
قنبیطی . [ ق ُن ْ ن َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قنبیط و فروش آن . گروهی از محدثان به این نام مشهورند. (از لباب الانساب ). رجوع به قنبیط شود.
-
قلاطیور
لغتنامه دهخدا
قلاطیور.[ ] (معرب ، اِ) قنبیط است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
غنبید
لغتنامه دهخدا
غنبید. [ غ ُن ْ ن َ / غ ُ ن َ ] (اِ) قسمی کلم . و معرب آن قُنَّبیط است . غنبید قم بسیارمطبوع است . کلم غُمری . کَرَنب . غُنَبیت . غُنَّبیت .- امثال :قم بود و غنبید، آن هم امسال نبید .
-
لفتی
لغتنامه دهخدا
لفتی . [ ل ِ ] (ص نسبی ) منسوب به لفت . شلغمی . || (اِ) لفتیه . شلغم با. آش شلغم : کاچیش و زیر و رشته نایب لفتی حاجب هریسه دربان . فخرالدین منوچهر.|| قنبیط بری (دزی ).
-
کرنب
لغتنامه دهخدا
کرنب . [ ک َ ن َ / ک ُ ن ُ ] (ع اِ) صاحب قاموس چغندر گفته است . (آنندراج ). چغندر، و گفته اند نوعی از آن شیرین تر و شاداب تر از قنبیط است و بری آن تلخ است . (از اقرب الموارد). چغندرو یا نوعی از آن و یا کلم . (ناظم الاطباء). چکندر یانوعی از آن شیرین ت...
-
کرنب
لغتنامه دهخدا
کرنب . [ ک َ رَمْب ْ ] (اِ) صورتی دیگر از کلمه ٔ کلم است . کلم است که در طعام کنند و آن را کرنبا و کرم نیز گفته اند. (آنندراج ). کلم . (ناظم الاطباء). کلم را گویند و آن را در ماست پرورده کنند و خورند و در آشها نیز داخل سازند و بهترین آن کلم رومی است ...
-
ط
لغتنامه دهخدا
ط. (حرف ) نشانه ٔ حرف نوزدهم از حروف تهجی عرب . و نام آن طاء و طی و طِ است و نیز آن را طاء مشالة نامند و آن از حروف مطبقة و حروف هفت گانه ٔ مستعلیه و هم مصمتة و محقوره و مهجوره ٔ نطعیه است و در حساب جمل آن را به 9 دارند و در شمار ترتیبی نماینده ٔ عدد...
-
کلم
لغتنامه دهخدا
کلم . [ ک َ ل َ ] (اِ) از جمله حویجی است که در آشها کنند و آن دو نوع می باشد، رومی و غیره . بهترین آن رومی است و آن به دستار عربان و عمامه ٔ زهدفروشان ماند. (برهان ). معروف است و به اصفهانی قمریت و به یونانی قرنبا و قرنبو و به سریانی کرنبی و کرنبا و ...
-
ق
لغتنامه دهخدا
ق . (حرف ) حرف بیست و چهارم است از حروف الفبای فارسی و حرف بیست و یکم از حروف الفبای عربی و حرف نوزدهم از حروف ابجد و در حساب جُمَّل آن را بصد دارند و نام آن قاف است و آن در اصل نونی است که دو نقطه از درون بر سر او زیادکرده اند و گفته اند آن شکلی است...
-
د
لغتنامه دهخدا
د. (حرف ) صورت حرف دهم از الفبای فارسی و هشتم از الفبای عربی و چهارم از الفبای ابجدی و نام آن دال است و گاه برای استواری ِ ضبط، دال مهمله گویند. (مقدمه ٔ برهان ). و آن از حروف ترابیه و نطعیه و قلقله و متشابهه و ملفوظی و شمسیه و مصمته و محقورة و مجزوم...