کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قناس
معنی
(قِ) (ص .) (عا.) بدشکل ، بدقواره .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
angular, shapeless, ugly
-
جستوجوی دقیق
-
قناس
فرهنگ فارسی معین
(قِ) (ص .) (عا.) بدشکل ، بدقواره .
-
قناس
لغتنامه دهخدا
قناس . [ ق ِ ] (ص ) در تداول عامه کجی زمین را گویند.- هیکل قناس ؛ در تداول ، هیکل ناموزون و نامتناسب .
-
واژههای مشابه
-
قِناس ، قناسی
لهجه و گویش تهرانی
ناقص، ناجور،بد قواره( زمین ،هیکل)
-
واژههای همآوا
-
غناث
لغتنامه دهخدا
غناث . [ غ ُن ْ نا ] (ع ص ) نیکوآداب در همنشینی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). اشخاص نیکوادب در آشامیدن و همنشینی ، گویی مفرد آن غانِث است . (از اقرب الموارد).
-
قناص
فرهنگ فارسی معین
(قَ نّ) [ ع . ] (ص .) صیاد، شکارچی .
-
قناص
لغتنامه دهخدا
قناص . [ ق َن ْ نا ] (ع ص ) شکارچی . صیاد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). نخجیرگیر. (مهذب الاسماء) (ملخص اللغات حسن خطیب ). قنیص . (مهذب الاسماء): الدهر قناص و ماالانسان الا قنبرة. رجوع به قناز شود.
-
قناص
لغتنامه دهخدا
قناص . [ ق ُن ْ نا ] (ع ص ، اِ) ج ِ قانص . صیادان و شکارچیان . (اقرب الموارد). رجوع به قانص شود.
-
جستوجو در متن
-
بد قواره
لهجه و گویش تهرانی
قناس
-
مث مترسک
لهجه و گویش تهرانی
بدهیکل، قناس
-
دنگل
واژگان مترادف و متضاد
۱. احمق، دنگ، کانا، کودن، نادان ۲. بدقواره، بیهیکل، قناس
-
سرک
لغتنامه دهخدا
سرک . [ س َ رَ ] (اِمصغر) مصغر سر است . (برهان ). || فاضل وزن . فاضل قیمت . فاضل در اندازه . قناس در جامه . (یادداشت مؤلف ): این لباس سرک دارد. این پارچه سرک دارد.- سرک کردن ؛ بریدن شاخهای سر درختی که برپاست . (یادداشت مؤلف ).- سرک کشیدن ؛ گردن ک...
-
دویده
لغتنامه دهخدا
دویده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف ) شتافته . به شتاب رفته . این کلمه مانند بسیاری از افعال لازم فارسی از قبیل گذشته و رفته ، صیغه ٔ صفت مفعولی است به معنی صفت فاعلی که کاری را در گذشته انجام داده است . (یادداشت لغتنامه ). کسی که به سرعت و عجله رفته باشد. ...