سرک . [ س َ رَ ] (اِمصغر) مصغر سر است . (برهان ). || فاضل وزن . فاضل قیمت . فاضل در اندازه . قناس در جامه . (یادداشت مؤلف ): این لباس سرک دارد. این پارچه سرک دارد.
- سرک کردن ؛ بریدن شاخهای سر درختی که برپاست . (یادداشت مؤلف ).
- سرک کشیدن ؛ گردن کشیدن ، چنانکه از دیواری برای دیدن خانه ٔ همسایه . (یادداشت مؤلف ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.