کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قلیلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قلیلة
لغتنامه دهخدا
قلیلة. [ ق َ لی ل َ ] (ع ص ) مؤنث قلیل . (اقرب الموارد). رجوع به قلیل شود.
-
قلیلة
لغتنامه دهخدا
قلیلة. [ ق ِل ْ لی ل َ ] (ع اِ) همه و جمله . اخذه بقلیلته ؛ ای بجملته . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
قلیله
لغتنامه دهخدا
قلیله . [ ق ُ ل َ ] (اِخ ) از قلعه ها وآبادیهای زیارت خواسته رود. رجوع به ترجمه ٔ مازندران و استرآباد رابینو ص 171 شود.
-
قَلِيلَةٍ
فرهنگ واژگان قرآن
کم - اندک
-
واژههای همآوا
-
غلیلة
لغتنامه دهخدا
غلیلة. [ غ َ ل َ ] (ع ص ، اِ) تأنیث غَلیل . (اقرب الموارد). رجوع به غلیل شود. || زره یا میخ که حلقه های زره را فراگیرد. (منتهی الارب ). واحدة الغلائل ، و هی الدروع او مسامیرها لجامعة بین رؤوس الحلق . (اقرب الموارد). || بطینه که زیر زره پوشند. ج ، غ...
-
جستوجو در متن
-
قلیلات
لغتنامه دهخدا
قلیلات . [ ق َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قلیلة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قلیلة و قلیل شود.
-
قلائل
لغتنامه دهخدا
قلائل . [ ق َ ءِ ] (ع ص ، اِ) ج ِ قلیلة. (اقرب الموارد). رجوع به قلیلة شود.
-
ادیة
لغتنامه دهخدا
ادیة. [ اَدی ی َ ] (ع ص ) تأنیث اَدی : غنم ادیّة؛ ای قلیلة.
-
طایرة
لغتنامه دهخدا
طایرة. [ ی ِ رَ ] (ع ص ) تأنیث طایر و هی قلیله . (ذیل اقرب الموارد از اللسان ). طائرة.
-
قلیلی
لغتنامه دهخدا
قلیلی . [ ق ِل ْ لی لا ] (ع اِ) همه و جمله . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اخذه بقلیلاه ؛ ای بجملته . (اقرب الموارد). رجوع به قِلّیلَة شود.
-
مشفوهة
لغتنامه دهخدا
مشفوهة. [ م َ هََ ] (ع ص ) کم و اندک . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). یقال : اتانا و اموالنا مشفوهة؛ ای قلیلة. (از ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
-
شویخ
لغتنامه دهخدا
شویخ . [ ش ُ وَ ] (ع اِ مصغر) مصغر شیخ (کم استعمال است ). (از منتهی الارب ). و شویخ بالواو قلیلة بل انکرها جماعة. (تاج العروس ). و رجوع به شییخ شود.