کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قطیع پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قطیع
/qati'/
معنی
۱. [جمع: اَقطاع و قِطاع، جمعالجمع: اقاطیع] دستهای از گاو یا گوسفند؛ گله؛ رمه.
۲. قسمت اول شب.
۳. [جمع: اقاطع] آنچه از درخت بریده شود؛ شاخۀ درخت.
۴. نظیر؛ همتا.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قطیع
فرهنگ فارسی معین
(قَ) [ ع . ] (اِ.)1 - گله گوسفندان ، رمة گاوان . 2 - آن چه از درخت بریده شود. 3 - بخش اول شب . 4 - همانند، همتا.
-
قطیع
لغتنامه دهخدا
قطیع. [ ق َ ] (ع اِ) گله ٔ گوسفندان و ستوران و رمه ٔ گاوان . ج ، اَقطاع ، قُطْعان ، قَطاع ، اقاطع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || تازیانه . (منتهی الارب ). || تازیانه ٔ طرف شکسته . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || مانند و همتا. (منتهی الارب ). نظ...
-
قطیع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] qati' ۱. [جمع: اَقطاع و قِطاع، جمعالجمع: اقاطیع] دستهای از گاو یا گوسفند؛ گله؛ رمه.۲. قسمت اول شب.۳. [جمع: اقاطع] آنچه از درخت بریده شود؛ شاخۀ درخت.۴. نظیر؛ همتا.
-
واژههای مشابه
-
قطيع
دیکشنری عربی به فارسی
رمه , گله , گروه , جمعيت , دسته پرندگان , بصورت گله ورمه در امدن , گردامدن , جمع شدن , ازدحام کردن , گرد امدن , متحد کردن
-
واژههای همآوا
-
قطیا
لغتنامه دهخدا
قطیا. [ ق ُ طَی ْ یا ] (ع اِ) رسن از پوست نارجیل چینی . (منتهی الارب ). الکنبار الصینی . (اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
رمه
دیکشنری فارسی به عربی
قطيع
-
دسته پرندگان
دیکشنری فارسی به عربی
قطيع
-
بصورت گله ورمه در امدن
دیکشنری فارسی به عربی
قطيع
-
گردامدن
دیکشنری فارسی به عربی
جمع , قطيع
-
گرد امدن
دیکشنری فارسی به عربی
اجتماع , قطيع , کتلة
-
قطع
لغتنامه دهخدا
قطع. [ ق ُ طُ ] (ع اِ) ج ِ قطیع، و آن شاخه ای است که از آن تیر سازند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قطیع شود.
-
قطعاء
لغتنامه دهخدا
قطعاء. [ ق ُ طَ ] (ع اِ) ج ِ قطیع: به معنی شبیه و همتا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به قطیع شود.