کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قضبة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قضبة
لغتنامه دهخدا
قضبة. [ ق َ ب َ ] (ع اِ) اسپست . || شاخ درخت . (منتهی الارب ). || تیر ناتراشیده از شاخ درخت .نبع. ج ، قَضَبات . || گیاه که تر و تازه خورده شود. ج ، قَضْب . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قضبة
لغتنامه دهخدا
قضبة. [ ق ِ ب َ ] (ع اِ) گله از شتران و گوسفندان . || (ص ) سبک و باریک اندام ازمردان و شترمادگان . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
واژههای همآوا
-
غضبة
لغتنامه دهخدا
غضبة. [ غ َ ب َ ] (ع اِ) پوست بز کوهی کلان سال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جلد المسن من الوعول . (اقرب الموارد). || سپرمانندی است از پوست شتر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شبه الدرقة من جلد البعیر. (اقرب الموارد). || گوشت پاره ای که به سرشت در چشم خان...
-
غضبة
لغتنامه دهخدا
غضبة. [ غ َ ض َب ْ ب َ ] (ع ص ) به معنی غُضُب ّ. (منتهی الارب ) (تاج العروس ). خشمناک .
-
غضبة
لغتنامه دهخدا
غضبة. [ غ ُ ض َب ْ ب َ ] (ع ص ) به معنی غُضُب ّ. (منتهی الارب ). خشمناک .
-
غضبة
لغتنامه دهخدا
غضبة. [ غ ُ ض ُب ْ ب َ ] (ع ص ) به معنی غُضُب ّ. (منتهی الارب ). خشمناک .
-
جستوجو در متن
-
توقیف
فرهنگ فارسی معین
(تُ) [ ع . ] (مص م .) 1 - بازداشت کردن . 2 - ضبط کردن ، قضبه کردن . 3 - واقف گردانیدن .
-
قضبات
لغتنامه دهخدا
قضبات . [ ق َ ض َ ] (ع اِ) ج ِ قَضْبة، به معنی تیر ناتراشیده از شاخ درخت نبع. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ).
-
قضب
لغتنامه دهخدا
قضب . [ ق َ ] (ع اِ) هر درخت دراز گسترده شاخ . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || هر شاخ که برای تیر و کمان بریده باشند.(منتهی الارب ). ما قطعت من الاغصان للسهام و القسی . (اقرب الموارد). || درختی است که بدان کمان سازند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب )....
-
ذوالنجمة
لغتنامه دهخدا
ذوالنجمة. [ ذُن ْ ن َ م َ ] (ع اِ مرکب ) خر. (منتهی الارب ). و در تاج العروس ذیل کلمه ٔ نجمة آمده است : و النجمه بالفتح و یحرک ... نبت معروف فی البادیة، قال ابوعبید: السرادیح اماکن لینة تنبت النجمة و النصی قال والنجمة شجرة تنبت ممتدة علی وجه الارض او...
-
اسپست
لغتنامه دهخدا
اسپست . [ اَ پ ِ / اِ پ ِ ] (اِ) علفی است که بترکی یونجه خوانند و معرّب آن فصفصه است و تخم آنرا بذرالرطبة گویند. (برهان ). اسفست . سپست . (جهانگیری ). قَضْب . قضبة. قَت . یُنجه : ذُرق ؛ گیاهی است که آن را حندقوق گویند و بفارسی اسپست دشتی است . خلیط؛ ...
-
شاخ
لغتنامه دهخدا
شاخ . (اِ) شاخه . شغ. شغه . غصن . فرع . قضیب . فنن . خُرص ، خِطر. خَضِر. نجاة. عِرزال . بار.رجوع به بار شود. شاخ درخت . (فرهنگ جهانگیری ) (فهرست ولف ) . فرع در مقابل تنه و نرد. در گنابادی معادل شاخه . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ، ذیل شاخ ). در تکلم ش...