کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصب انجیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قصب انجیر
/qasab[']anjir/
معنی
انجیر خشککردهای که به نخ کشیده شده.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصب انجیر
فرهنگ فارسی معین
(قَ صَ اَ) [ ع - فا. ] (اِمر.) انجیر خشک به رشته کشیده .
-
قصب انجیر
لغتنامه دهخدا
قصب انجیر. [ ق َ ص َ اَ ] (اِ مرکب ) قسمی از شیرینی است ، و شاید قصب الجیب تصحیف این کلمه باشد. بسحاق اطعمه در فصل شیره و شربت آورد : لوحش اللَّه ز مربای ترنج و به و سیب زنجبیل و عدنی رخ کندت چون گلنارنخود و کشمش و پسته خرک و میوه ٔ ترقصب انجیر و دگر...
-
قصب انجیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] qasab[']anjir انجیر خشککردهای که به نخ کشیده شده.
-
واژههای مشابه
-
قصب قصب
لغتنامه دهخدا
قصب قصب . [ ق َ ص َ ق َ ص َ ] (ع اِ صوت ) کلمه ای است که بدان میش ماده را خوانند. (منتهی الارب ). من اسماء الاصوات تدعی بها النعجة. (اقرب الموارد).
-
عسل قصب
لغتنامه دهخدا
عسل قصب . [ ع َ س َ ل ِ ق َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آب نیشکر به قوام آورده . (یادداشت مرحوم دهخدا). عسل القصب . و رجوع به عسل القصب شود.
-
رماد قصب
لغتنامه دهخدا
رماد قصب . [ رَ دِق َ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) خاکستر نی . داروئی است . صاحب اختیارات آرد: بهترین آن نبطی بود و طبیعت آن سرد و خشک بود و گویند گرم و خشک بود در سیم ، سدّه که در مراره بود بگشاید مقدار دانگی و گویند مضر بود به شش و مصلح آن کتیرا ...
-
قصب بغدادی
لغتنامه دهخدا
قصب بغدادی . [ ق َ ص َ ب ِ ب َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) قسمی نی قلم : و قلم شمس المعالی از قلم رمحی بود یا از قصب بغدادی . (نوروزنامه ).
-
قصب بوا
لغتنامه دهخدا
قصب بوا. [ ] (اِ) قصب الذریرة است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قصب الذریرة شود.
-
قصب شکرریز
لغتنامه دهخدا
قصب شکرریز. [ ق َ ص َ ب ِ ش َ / ش ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نیشکر : یا ابوبکر توئی چون قصب شکّرریزوین یکی مؤذن خام آمده ای از فرعون .منجیک .
-
قصب فارسی
لغتنامه دهخدا
قصب فارسی . [ ق َ ص َ ب ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی است از نی محکم که از آن مزمار سازند و نیز سقف خانه ها پوشانند و قسمی از آن برای قلم مناسب است . (از اقرب الموارد). نی قلم که از آن قلم کنند. (بحرالجواهر).
-
قصب مصری
لغتنامه دهخدا
قصب مصری . [ ق َ ص َ ب ِ م ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نام پارچه ای است که آن را در مصر می بافند. || کنایه از شعاع و پرتو آفتاب هم هست . || برق برادر رعد را گویند. (برهان ) (آنندراج ). رجوع به قصبة شود.
-
قصب الذریره
لغتنامه دهخدا
قصب الذریره . [ ق َ ص َ بُذْ ذَ رَ ] (ع اِ مرکب ) نباتی است زیاده بر شبری و باریک و مجوف و بیرون او سرخ مایل به زردی و اندرون او سفید و مملو از چیزی شبیه به پنبه و ساقش پرگره و از قلم باریک تر و خوشبو و با قبض و تندی و تلخی . در دوم گرم و خشک و ملطف ...
-
قصب الزریره
لغتنامه دهخدا
قصب الزریره . [ ق َ ص َ بُزْ زَ رَ ] (اِ مرکب ) دوای معروف که به هندی چرایته گویند به کسر جیم فارسی . (آنندراج ). و ظاهراً تصحیف قصب الذریرة است . رجوع به آن کلمه شود.
-
قصب السبق
لغتنامه دهخدا
قصب السبق . [ ق َ ص َ بُس ْ س َ ] (ع اِ مرکب ) به فاصله ٔ بعید یک نی به سرزمین استاده میسازند و سواران از دور به اتفاق یکدیگر به سوی آن نی یکبارگی اسبان دوانند اول کسی که از جمله ٔ سواران سبقت نموده آن نی را از همه پیشتر بردارد در همه ٔ سواران معززو ...