کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قصارة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قصارة
لغتنامه دهخدا
قصارة. [ ق َ رَ ] (ع مص ) کوتاه شدن . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || قصارت . جامه شستن . گازری کردن . (از آنندراج ). رجوع به قصارت شود. || (اِمص ) کوتاهی .(اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قِصَر شود.
-
قصارة
لغتنامه دهخدا
قصارة. [ ق ُ رَ ] (ع اِ) سرای خُرد از دار که جز صاحبش داخل نشود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خانه ٔ فراخ استوار، و گویند از خانه کوچک تر بود. (اقرب الموارد). || آنچه در پرویزن باقی بماند سپس ِ بیختن . || آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن . || پوست ...
-
واژههای مشابه
-
علی قصارة
لغتنامه دهخدا
علی قصارة. [ ع ی ِ ق َص ْ صا رَ ] (اِخ ) ابن ادریس بن علی قصاره ٔ حمیری . وی عالم در تاریخ و نحو و صرف و حساب و عروض و لغت و منطق بود. و در13 رجب سال 1259 هَ . ق . درگذشت . او راست : 1- تحقیق الخبر عمن مات من علماء القرن الثالث عشر. 2- حاشیه بر شرح ب...
-
علی قصارة
لغتنامه دهخدا
علی قصارة. [ ع َ ی ِ ق َص ْ صا رَ ] (اِخ ) مغربی . وی منطقی بود. او راست : حاشیة علی السلم ، که در سال 1249 هَ . ق . از تألیف آن فراغت یافت . (از معجم المؤلفین ).
-
قصارة الارض
لغتنامه دهخدا
قصارة الارض . [ ق ُ رَ تُل ْ اَ ] (ع اِ مرکب ) پاره ای از زمین نیکو خوشتر از روی گیاه و طراوت به اندازه ٔ پنجاه گز یازیاده از آن . (منتهی الارب ). قطعة قصیرة من الارض و هی اسمنها ارضاً و اجودها نبتاً قدر خمسین ذراعاً و اکثر. (اقرب الموارد). || دانه ا...
-
واژههای همآوا
-
قصارت
فرهنگ فارسی معین
(قَ رَ) [ ع . قصارة ] (اِمص .) گازری ، رخت شویی .
-
قصارت
لغتنامه دهخدا
قصارت . [ ق َ رَ ] (ع مص ) قصارة. جامه شستن یعنی پیشه به گازری ، و به فارسی با لفظ کردن مستعمل است . (آنندراج ) : امام شهر که سجاده میکشید به دوش بخون دختر رز خرقه را قصارت کرد. حافظ (از آنندراج ).رجوع به قصارة شود.
-
قصارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قِصارة] [قدیمی] qe(a)sārat حرفۀ قصار؛ پیشۀ گازر؛ گازری.〈 قصارت کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] شستن؛ شستوشو دادن: ◻︎ امام خواجه که بودش سر نماز دراز / به خون دختر رز خرقه را قصارت کرد (حافظ: ۲۷۲ حاشیه).
-
قصارت
واژهنامه آزاد
شستشو دادن
-
جستوجو در متن
-
علی حمیری
لغتنامه دهخدا
علی حمیری . [ ع َ ی ِ ح ِ ی َ ] (اِخ ) ابن ادریس بن علی قصاره ٔ حمیری . رجوع به علی قصاره شود.
-
علی
لغتنامه دهخدا
علی . [ ع َ ] (اِخ ) ابن ادریس بن علی قصاره ٔ حمیری . رجوع به علی قصارة شود.
-
علی مغربی
لغتنامه دهخدا
علی مغربی . [ ع َ ی ِ م َ رِ ] (اِخ ) قصارة. رجوع به علی قصارة شود.