کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قسطلة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قسطلة
لغتنامه دهخدا
قسطلة. [ ق َ طَ ل َ ] (ع اِ) قسطلة الجمل ؛ آواز شتر که از گلو برآرد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). هدیر شتر. (اقرب الموارد). قسطلة النهر؛ آواز نرم جوی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
قسطلة
لغتنامه دهخدا
قسطلة. [ ق َ طَ ل َ / طَل ْ ل َ ] (اِخ ) شهری است به اندلس . (منتهی الارب ). در مراصد و معجم البلدان آمده است : قسطلة به فتح اول و ثالث و تشدید لام ، شهری است در اندلس و گروهی ازدانشمندان بدان منسوبند. (مراصد) (معجم البلدان ).
-
واژههای مشابه
-
حصن قسطلة
لغتنامه دهخدا
حصن قسطلة. [ ح ِ ن ِ ق َ طَ ل َ ] (اِخ ) حصنی به اسپانیا. (حلل سندسیه ج 1 ص 68).
-
جستوجو در متن
-
قسطلی
لغتنامه دهخدا
قسطلی . [ ق َ طَل ْ لی ی ] (ص نسبی ) نسبت است به قسطلة. (معجم البلدان ). رجوع به قسطلة شود.
-
قسطلانی
لغتنامه دهخدا
قسطلانی . [ ق َ طَ ] (ص نسبی ) به حسب ظاهر نسبت است به قسطلان ، لکن موضع یا قبیله یا چیز دیگر قسطلان نام به نظر نرسید و دور نیست که لفظ قسطلانی به قسطل یا قسطلة منسوب باشد. (ریحانة الادب ج 3 ص 289). رجوع به قسطل و قسطلة شود.
-
قسطیلیة
لغتنامه دهخدا
قسطیلیة. [ ق َ ی َ ] (اِخ ) ناحیه ای است در افریقا و از جمله آبادیهای این ناحیه است . توزر و حمه و نفطة از شهرهای آن ، و شهر توزر مرکز آن است . (معجم البلدان ). شهری است . (منتهی الارب ). شهری در اندلس دارای باغهای بسیار و جویهای روان مانند دمشق . (ق...
-
یونس
لغتنامه دهخدا
یونس . [ ن ُ ] (اِخ ) ابن محمد، معروف به قَسْطَلّی و مکنی به ابوولید. شاعر فحل اندلسی و از مؤلفان و نویسندگان بود. به سوی مشرق رفت و کاتب برخی از والیان شد. یونس ازمردم دیه قسطلة بود که از دیه های الجزیرة الخضراء است و به سال 576 هَ . ق . درگذشت . (...
-
قسطلانیة
لغتنامه دهخدا
قسطلانیة. [ ق َ طَ نی ی َ ] (ع اِ) قوس قزح . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به قسطلان و قسطلانی شود. || سرخی شفق . (منتهی الارب ). حمره ٔ شفق . || (ص نسبی ) جامه ٔ سرخ منسوب به بافنده ای به نام قسطلان ، یا منسوب به قسطله که شهری است در اندلس . |...