کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرفه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قرفه
معنی
(قِ فَ یا فِ) [ ع . قرفة ] (اِ.) 1 - پوست درخت و جز آن . 2 - پوست درختی است شبیه به دارچین ، دارچین .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرفه
فرهنگ فارسی معین
(قِ فَ یا فِ) [ ع . قرفة ] (اِ.) 1 - پوست درخت و جز آن . 2 - پوست درختی است شبیه به دارچین ، دارچین .
-
واژههای مشابه
-
قرفة
لغتنامه دهخدا
قرفة. [ ق ِ ف َ ] (اِخ ) ابن بهیس یا بیهس یا قرفةبن مالک . از تابعیان است . (منتهی الارب ).
-
قرفة
لغتنامه دهخدا
قرفة. [ ق ِ ف َ ] (ع اِ) پاره ای پوست . || پوست پاره های انار. || آب بینی خشک در بینی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) مرد متهم به چیزی . || (اِ)نوعی از دارچینی معروف به دارچینی چین بدان جهت که دارچینی درحقیقت پوست درخت است ، جسمه اشحم و اسخن...
-
قرفة
لغتنامه دهخدا
قرفة. [ ق ُ ف َ ] (ع اِ) چیزی است برآمده میان لب زَبَرین خلقة. (از بحر الجواهر).
-
ام قرفة
لغتنامه دهخدا
ام قرفة. [ اُم ْ م ِ ق ِ ف َ ] (اِخ ) زنی از قبیله ٔ فزاره . همسر مالک بن حذیفةبن بدر بوده و گویند در خانه ٔ وی پنجاه شمشیر می آویخته اند که هریکی از آن یکی از سواران نامی بوده و همه آن پنجاه مرد از محارم ام قرفة بوده واو را عزیز می داشته اند و بهمین...
-
واژههای همآوا
-
غرفه
واژگان مترادف و متضاد
اطاق، اطاقک، بالاخانه، حجره
-
غرفه
فرهنگ فارسی معین
(غُ فِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بالاخانه ، بام . 2 - اتاق یا قسمتی مجزا از یک سالن .
-
غرفه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غرفَة، جمع: غُرَف و غرفات] qorfe ۱. هریک از اتاقکها یا اتاقهای یک نمایشگاه که در آن به عرضۀ کالا میپردازند.۲. هریک از حجرههای پیرامون مساجد و مدارس قدیمی.۳. [قدیمی] اتاقی که بالای اتاق دیگر ساخته شود؛ بالاخانه؛ برواره؛ پرواره؛ فرواره...
-
جستوجو در متن
-
حبیب
لغتنامه دهخدا
حبیب . [ ح َ ] (اِخ ) قِرفه ٔ عوذی . شاعری است از عرب .
-
فیفیطراس
لغتنامه دهخدا
فیفیطراس . [ ] (معرب ، اِ) به یونانی قرفة الدارصینی است . (فهرست مخزن الادویه ).
-
لسوغوریون
لغتنامه دهخدا
لسوغوریون . [ ] (اِ) به لغت عبرانی قرفه است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
-
نیو
لغتنامه دهخدا
نیو. (اِ) نوعی از دارچینی که به عربی قرفه خوانند. (ناظم الاطباء)(برهان قاطع) (از فرهنگ خطی ). راسن . (فرهنگ خطی ).