کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قرطة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قرطة
لغتنامه دهخدا
قرطة. [ ق ِ رَ طَ ] (ع اِ) آویزگی دروش گوش تکه . || ج ِ قُرْط. (منتهی الارب ).
-
قرطة
لغتنامه دهخدا
قرطة. [ ق ُ رَ طَ ] (ع اِ) آویزگی دروش گوش تکه . (منتهی الارب ).
-
قرطة
لغتنامه دهخدا
قرطة. [ ق ُطَ ] (معرب ، اِ) معرب کرته . (آنندراج ) : آن قرطه ٔ مه که چارده شب خود دوخت شکاف یک بنانت . سلمان (از آنندراج ).رجوع به قرطق شود.
-
واژههای مشابه
-
قرطه
فرهنگ فارسی معین
(قُ طَ) [ معر. ] (اِ.) معرب کرته ، نیم - تنه ، جامه کوتاه .
-
قرطه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: کرته] [قدیمی] qorte جامۀ کوتاه بیآستر؛ پیراهن.
-
جستوجو در متن
-
قراطق
فرهنگ فارسی معین
(قَ طِ) [ معر. ] (اِ.)جِ قرطق یا قرطه . معرب کرته و کرتک . جامة یک لای بدون آستر.
-
نطف
لغتنامه دهخدا
نطف . [ ن ُ طَ ] (ع اِ) نَطَف . مروارید شفاف یا مرواریدهای ریزه یا قرطه و واحد آن نُطَفَة است . (از متن اللغة). ج ِ نطفة. رجوع به نُطَفَة شود. || ج ِ نطفة. رجوع به نُطفَة شود. || ج ِ نطفة. رجوع به نَطَفَة شود. || ج ِ نطافة. و رجوع به نُطافَة شود.
-
قرطق
لغتنامه دهخدا
قرطق . [ ق ُ طَ ] (معرب ، اِ) معرب کرته . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قباء ذوطاق واحد، معرب . (اقرب الموارد) : که پاشد از دهن ابر در صدف لؤلؤکه پوشد از اثر باد در چمن قرطق . انوری (از آنندراج ).رجوع به قرطة شود.
-
شنف
لغتنامه دهخدا
شنف . [ ش َ ] (ع اِ) گوشواره ٔ بالایین یاآویزه ٔ بالای گوش یا معلاق برین و آن خلاف قرط است که در نرمه ٔ گوش باشد. ج ، شنوف . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). گوشواره ای که بالای گوش آویزند. و آنچه زیرگوش آویزند قرطه است . (فرهنگ جهانگیری ). ورگوشی ....
-
فاختة
لغتنامه دهخدا
فاختة. [ ت َ ] (اِخ ) دختر قرطةبن عبدعمروبن نوفل عبدمناف قرشی ، همسر معاویةبن ابی سفیان . پدر او را در میان معاصران محمدبن عبداﷲ نام نبرده اند. زبیربن بکار گوید: معاویه ابتدا با کنود دختر قرطه و سپس با خواهرش فاخته ازدواج کرد. درباره ٔ پدر فاخته تنها...
-
آویزه
لغتنامه دهخدا
آویزه . [زَ / زِ ] (اِ) گوشوار. گوشواره . قرطه : ای از تو مرا گوش پر و دیده تهی خوش آنکه ز گوش پای در دیده نهی تو مردم دیده ای نه آویزه ٔ گوش از گوش بدیده آ که در دیده بهی . کمال اسماعیل .نخشبیهای وی از گوهر پاک کرد یاقوت تر آویزه ٔ تاک . جامی .دُرِ ...
-
قرط
لغتنامه دهخدا
قرط. [ ق ُ ] (ع اِ) شعله ٔ آتش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نره ٔ خرد کودک . (منتهی الارب ). || الصرع علی القفا. (اقرب الموارد). || پستان . || آویزه ٔ اعلای گوش . (منتهی الارب ). || گوشواره ٔ بناگوش . ج ، اقراط، قُروط، قِراط، قِرَطة...
-
پی
لغتنامه دهخدا
پی . [ پ َ / پ ِ ] (اِ) کرّت . نوبت . بار. دفعه . مرتبه . راه . دست . مرّه : چند پی ؛ چند مرتبه و بار. (برهان ) : ای دلبری که قرطه ٔ زنگاردار گل از رشک چهره ٔتو قباشد هزار پی . شمس طبسی .ای خداوندی که با تأیید عشقت مشتری هر زمان صد پی بذات تو تبرک م...