کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قربان وحیران پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قربان وحیران
فرهنگ گنجواژه
واله.
-
واژههای مشابه
-
قُرْبَانٍ
فرهنگ واژگان قرآن
قرباني - وسيله ي تقرّب ونزديک شدن-هر نعمتي و هر آن چيزي است که با پيشکش کردن و هديه کردن آن ، به مقام بالائي ، تقرب به آن مقام پيدا کنيم (اصل اين کلمه مصدر است ، و مصدر تثنيه و جمع نميشود لذا در عبارت "قَرَّبَا قُرْبَاناً "تثنيه نيامده است )
-
عید قربان
لغتنامه دهخدا
عید قربان . [ دِ ق ُ ] (اِخ ) روز گوسفندکشان . (آنندراج ). عید اضحی . عی-د گوسپندکشان . رجوع به عید اضحی و اضحی و قربان شود : تیر مژگان و کمان ابرویش عاشقان را عید قربان می کند.سعدی .
-
دیزج قربان
لغتنامه دهخدا
دیزج قربان . [ زَ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان هرزندات بخش زنوز شهرستان مرند با 958 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
روز قربان
لغتنامه دهخدا
روز قربان . [ زِ ق ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روز عید اضحی . رجوع به اضحی و قربان شود.
-
شاه قربان
لغتنامه دهخدا
شاه قربان . [ ق ُ ] (اِخ ) دهی از دهستان طیبی گرمسیری بخش کهکیلویه ٔ شهرستان بهبهان . دارای 200 تن سکنه . آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلات ، برنج ، پشم و لبنیات است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
قربان شدن
لغتنامه دهخدا
قربان شدن . [ ق ُ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قربانی . به گرد سر کسی گردیدن . به گرد فلان کس رفتن . || بلاچین شدن . بلاگردان شدن . (مجموعه ٔ مترادفات ). قربان گردیدن : بر گرد فسون سازی نیرنگ تو گردم قربان سر آشتی و جنگ تو گردم .ملک قمی (از مجموعه ٔ مترادفات ...
-
قربان کردن
لغتنامه دهخدا
قربان کردن . [ ق ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فداکردن . به قربان کسی رفتن . قربان ساختن : بعید نیست که گر تو به عهد بازآئی به عید وصل تو من خویشتن کنم قربان . سعدی .گوئی فلک ازبهر تهیه ٔ برگ عید، خانه های فارسیان را به وعید آن لشکر بی کیش قربان ساخت . (تاری...
-
قربان گردیدن
لغتنامه دهخدا
قربان گردیدن . [ ق ُ گ َ دی دَ ] (مص مرکب ) رجوع به قربان شدن شود.
-
قربان آباد
لغتنامه دهخدا
قربان آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتابای بخش پهلوی دژ شهرستان گنبدقابوس واقع در 11000 گزی جنوب پهلوی دژ. موقع جغرافیایی آن دشت و معتدل مرطوب مالاریائی است . سکنه ٔ آن 200 تن است . آب آن از فاضل آب محمدآباد و چاه تأمین میشود. محصول آنجا غل...
-
قربان آباد
لغتنامه دهخدا
قربان آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است از دهستان انار شهرستان رفسنجان که در83 هزارگزی شمال باختری رفسنجان و 5000 گزی خاور شوسه ٔ رفسنجان به یزد واقع است . موقع جغرافیایی آن سردسیر و سکنه ٔ آن 120 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پسته و پنبه . شغل...
-
قربان آباد
لغتنامه دهخدا
قربان آباد. [ ق ُ ] (اِخ ) دهی است ازدهستان فیض آباد بخش فیض آباد و محولات شهرستان تربت حیدریه واقع در 19 هزارگزی فیض آباد. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است . سکنه ٔ آن 40 تن است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، پنبه و شغل اهالی زراعت است . راه ات...
-
قربان صدقه
لغتنامه دهخدا
قربان صدقه .[ ق ُ ص َ دَ ق َ / ق ِ ] (اِ مرکب ) قربان صدقه ٔ کسی رفتن ؛ به او پیاپی «قربانت شوم » و «تصدقت گردم » گفتن .
-
قربان کندی
لغتنامه دهخدا
قربان کندی . [ ق ُ ک َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان آتش بیک بخش سراسکند شهرستان تبریز واقع در 41 هزارگزی باختر مرکز بخش و 35 هزارگزی خط آهن مراغه به میانه . موقع جغرافیایی آن کوهستانی معتدل . سکنه ٔ آن 78 تن است . آب آن از چشمه و رودخانه و محصول آن غلا...