کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قراقر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قراقر
لغتنامه دهخدا
قراقر. [ ق َ ق ِ ] (اِ صوت ) آواز کردن شکم . (آنندراج ). آوازی که از اندرون شکم شنیده میگردد. (ناظم الاطباء). || شور و غوغا. (ناظم الاطباء). بمجاز مطلق شور و غوغا. (آنندراج ) : بر در دل می نشینم منع دنیا میکنم این قراقر از برای حق تعالی میکنم . میرنج...
-
قراقر
لغتنامه دهخدا
قراقر. [ ق َ ق ِ ] (اِخ ) ده های سواد مدینه .(منتهی الأرب ). جایی است از اطراف مدینه از آل حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام . (از معجم البلدان ).
-
قراقر
لغتنامه دهخدا
قراقر. [ ق َ ق ِ ] (اِخ ) زمین پستی است که سیل حایل بدان منتهی شود و سیل وادیهای مابین دو کوه در اسد و طی بسوی آن جریان یابد. شعرایی نیز از آن یاد کرده اند. (از معجم البلدان ).
-
قراقر
لغتنامه دهخدا
قراقر. [ ق ُ ق ِ ] (اِخ ) (یوم ...) جنگی است که میان مجاشع و بوبکربن وائل روی داد. (مجمع الامثال میدانی ).
-
قراقر
لغتنامه دهخدا
قراقر. [ ق ُ ق ِ ] (اِخ ) نام آبی است به بادیه و غزوه ٔ قراقر در آنجا بود. (از اقرب الموارد). نام وادی ای است که اصل آن از دهناء است وگویند آبی است طایفه ٔ کلب را. (از معجم البلدان ).
-
قراقر
لغتنامه دهخدا
قراقر. [ ق ُ ق ِ ] (ع ص ) سائق خوش آواز. (منتهی الأرب ). حادی (راننده ٔ شتر) خوش آواز. (از اقرب الموارد).
-
قراقر
لغتنامه دهخدا
قراقر. [ ق ُ ق ُ ] (اِخ ) (یوم ...) یوم ذی قار اکبر است در نزدیک کوفه . رجوع به ذی قار شود.
-
قراقر
لغتنامه دهخدا
قراقر. [ق ُ ق ِ ] (اِخ ) وادی ای است طایفه ٔ کلب را در سماوه از نواحی عراق که خالدبن ولید هنگامی که آهنگ شام داشت در آن فرود آمد و درباره ٔ آن گفته اند : ﷲ درّ رافع انی اهتدی خمساً اذا ما سارهاالجیش بکی ما سارها من قبله انس یری فوز من قراقر الی سوی ....
-
واژههای همآوا
-
غراغر
لغتنامه دهخدا
غراغر. [ ] (ع اِ) داروئی است . داود ضریر انطاکی گوید: از داروهای کم تأثیری است که جدیداً درست شده و در امراض حلق و دماغ تا شبکه استعمال می شود و آن را با پختن چیزهائی که دارای جذب و تحلیل است تهیه می کنند. رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی جزء اول ص ...
-
غراغر
لغتنامه دهخدا
غراغر. [ غ َ غ ِ ] (اِ صوت ) قراقر. صدای شکم . غراغر امعاء. غراغر شکم . رجوع به قراقر شود.
-
جستوجو در متن
-
غراغر
لغتنامه دهخدا
غراغر. [ غ َ غ ِ ] (اِ صوت ) قراقر. صدای شکم . غراغر امعاء. غراغر شکم . رجوع به قراقر شود.
-
آب روده
لغتنامه دهخدا
آب روده . [ دَ / دِ] (اِ مرکب ) قراقر. قرقر شکم . (فرهنگ اسدی ، خطی ).
-
بنات القراقر
لغتنامه دهخدا
بنات القراقر. [ ب َ تُل ْ ق َ ق ِ ] (ع اِ مرکب ) شتران نجیبی که بشتر فحل نجیبی بنام قراقر منسوب هستند. (از المرصع).