کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قحط شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کحط
لغتنامه دهخدا
کحط. [ ک َ ] (ع مص ) خشک شدن و بازایستادن باران و خشکسال شدن . (ناظم الاطباء). لغت فصیحی است در قحط. (از اقرب الموارد). رجوع به قحط شود.
-
اقحاط
فرهنگ فارسی معین
(اِ) [ ع . ] (مص ل .) به تنگی افتادن ، در قحط شدن .
-
نایاب شدن
لغتنامه دهخدا
نایاب شدن . [ش ُ دَ ] (مص مرکب ) قحط شدن . معدوم شدن : از این مزرع شد آب مهر نایاب چو کاهش چهره گشت از دوری آب .وحشی .
-
جدوبة
لغتنامه دهخدا
جدوبة. [ ج ُ ب َ ] (ع مص ) خشک و بی نبات گردیدن . (از منتهی الارب ). باران نیامدن و خشک شدن زمین . (اقرب الموارد). قحط و تنگی شدن . (شرح قاموس ). قحط افتادن . (تاج المصادربیهقی ).
-
اسنات
لغتنامه دهخدا
اسنات . [ اِ ] (ع مص ) در قحطسالی شدن . (زوزنی ). در سال قحط درآمدن . اِستان . اجداب . در تنگ سال افتادن . به قحط افتادن : اَسنت القوم . (منتهی الارب ).
-
گیر آمدن
لغتنامه دهخدا
گیر آمدن . [ م َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول عامه ، یافت شدن . پیدا شدن . به دست آمدن . میسر شدن . به چنگ افتادن . مقابل گیر نیامدن . چون : کتابی را که میخواستم گیرم آمد. امسال قحط بود و نان هیچ جا گیر نمی آمد. این پارچه دیگر در بازار گیر نمی آید. || گر...
-
محل
فرهنگ فارسی معین
(مَ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) خشک سال رسیدن زمین را، قحط زده شدن . 2 - سعایت کردن نزد سلطان . 3 - (مص م .) رنج دادن کسی را به سعایت . 4 - (اِمص .) خشک سالی ، قحط . 5 - (ص .) مرد بی خبر و بی فایده . 6 - (اِ.) مکر، فریب .
-
تغب
لغتنامه دهخدا
تغب . [ ت َ غ َ ] (ع مص ) هلاک شدن . (تاج المصادر بیهقی ). هلاک گردیدن و فاسد شدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). مردن . (از اقرب الموارد). || چرکین شدن . || گرسنه گردیدن . || عیبناک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || (اِ) قحط. || چر...
-
مجاعة
لغتنامه دهخدا
مجاعة. [ م َ ع َ ] (ع مص ) گرسنه شدن . (تاج المصادر بیهقی ). گرسنه گردیدن . جوع . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || تشنه گردیدن . || مشتاق شدن . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) گرسنگی . (دهار) (یادداشت به خط مر...
-
ازوم
لغتنامه دهخدا
ازوم . [ اُ ] (ع مص ) سخت گزیدن بتمام دهن . (منتهی الارب ). || گرفتن بدندان . بریدن بدندان نیش . (منتهی الارب ). بریدن بگاز. || بازایستادن از چیزی . (منتهی الارب ). ترک اکل . (قطر المحیط). || خاموشی . (منتهی الارب ). صمت . (قطر المحیط). || نخوردن طعا...
-
جباب
لغتنامه دهخدا
جباب . [ ج ِ ] (ع مص )غلبه کردن قوم را. || فائق آمدن زن زنان را در حسن . || بریدن . سخت . || برآوردن خصیه . || گُشن دادن خرمابن را و فارغ شدن از تلقیح آن . (منتهی الارب ). || (اِ) قحط سخت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
-
امشاح
لغتنامه دهخدا
امشاح . [ اِ] (ع مص ) خشک و سخت شدن سال . گویند: امشحت السنة؛ وقتی که قحط سالی شود و سال سخت گردد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || پراکنده و درواگردیدن ابر از هوا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بازشدن آسمان از ابر. (از اقرب ال...
-
محل
لغتنامه دهخدا
محل . [ م َ ] (ع مص ) خشکسال رسیدن زمین و قحطزده شدن آن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). قحط سال افتادن . || سعایت کردن نزد سلطان . (از منتهی الارب ). سعایت کردن از کسی نزد سلطان . (از ناظم الاطباء). مکر کردن و سعایت کردن . (مصادراللغه ٔ زوزنی ...
-
اجحار
لغتنامه دهخدا
اجحار. [ اِ ] (ع مص ) اجحار نجوم ؛ باران نیاوردن ستارگان . || اجحار قوم ؛ با قحط شدن قوم و بقحط رسیدن . (منتهی الارب ). || بسوراخ (ددگان و خزندگان ) درآوردن . جنبنده در سوراخ کردن : اجحر فلان الضّب ؛ بسوراخ درآورد فلان سوسمار را و مضطرساخت تا اینکه ب...
-
ازم
لغتنامه دهخدا
ازم . [ اَ ] (ع مص ) سخت گزیدن بتمام دهن . (منتهی الارب ). || گرفتن بدندان . بدندان گرفتن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ): ازم الفرس علی فاس اللجام ؛ بگرفت اسب گام لگام را بدندان . (منتهی الارب ). || دندان برهم نهادن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ). ...