کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبولاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قبولاندن
/qabulāndan/
معنی
وادار به قبول کردن؛ کسی را به پذیرفتن امری یا چیزی وادار ساختن.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: قبولاند
بن حال: قبولان
دیکشنری
convince, enforce, impose, maneuver, manoeuvre, persuade, reconcile, urge
-
جستوجوی دقیق
-
قبولاندن
فرهنگ فارسی معین
(قَ دَ) [ ع - فا. ] (مص م .) = قبولانیدن : مورد قبول قرار دادن ، مورد پذیرش قرار دادن .
-
قبولاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [عربی. فارسی] ‹قبولانیدن› qabulāndan وادار به قبول کردن؛ کسی را به پذیرفتن امری یا چیزی وادار ساختن.
-
جستوجو در متن
-
ناقبولاندن
لغتنامه دهخدا
ناقبولاندن . [ ق َ دَ ] (مص منفی )ناقبولانیدن . مقابل قبولاندن . رجوع به قبولاندن شود.
-
suggestion
تلقین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[روانشناسی] فرایند قبولاندن یک فکر یا طرز عمل به فرد به شیوۀ غیرمستقیم
-
متقاعد کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. مجاب کردن، راضی کردن، قانع کردن ۲. قبولاندن، قبولانیدن، متقاعد ساختن
-
مجاب کردن
واژگان مترادف و متضاد
۱. متقاعد کردن، راضی کردن، قبولاندن (رای، نظر) ۲. مغلوب کردن، وادار بهتسلیم کردن
-
ناقبولاندنی
لغتنامه دهخدا
ناقبولاندنی . [ ق َ دَ ] (ص لیاقت ) ناقبولانیدنی . که قابل قبولاندن نیست . که نتوانش قبولانید. مقابل قبولاندنی .
-
باوراندن
لغتنامه دهخدا
باوراندن . [ وَ دَ ] (مص جعلی ) پذیرفتانیدن . قبولانیدن . به باور داشتن . قبولاندن . (یادداشت مؤلف ).
-
زورتپان کردن
لغتنامه دهخدا
زورتپان کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، چیزی را به زور در جایی فروبردن . || کنایه از امر و مطلبی را به زور و فشار به کسی قبولاندن . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به ماده ٔ بعد شود.
-
قسم و آیه
لغتنامه دهخدا
قسم و آیه . [ ق َ س َ م ُ ی َ / ی ِ ] (ترکیب عطفی ، اِ مرکب )برای اثبات امری قسم خوردن و به آیه ٔ قرآن استشهاد کردن . اگر کسی برای قبولاندن مطلبی پافشاری کند و دلیل و برهان آورد گویند: اینقدر قسم و آیه لازم نیست .
-
کرسی نشاندن
لغتنامه دهخدا
کرسی نشاندن . [ ک ُ ن ِ دَ ] (مص مرکب ) نصب کردن کرسی .- به کرسی نشاندن ِ گفته ؛ قبولاندن آن . مدلل ساختن آن : نوای راستی سرمایه ٔ صاحب کلامی کن به کرسی گفته های خویش را بنشان و شاهی کن . تأثیر (از مجموعه ٔ مترادفات ص 287).رجوع به ترکیب های ذیل کرس...
-
حرف
فرهنگ فارسی معین
(حَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - هر یک از واحدهای الفبا. ج . حروف ، احراف . 2 - سخن ، گفتار. 3 - در دستور زبان کلمه ای که معنی مستقل ندارد و تنها برای پیوند دادن کلمه ها یا جمله ها یا نسبت دادن کلمه ای به کلمة دیگر به کار می رود مانند: با، از، تا، که ، را... ...
-
رضا کردن
لغتنامه دهخدا
رضا کردن . [ رِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خاطرجمع کردن . || شادمان و خوشدل کردن . (از ناظم الاطباء). خشنود کردن . راضی کردن . (یادداشت مؤلف ) : فرزانه رضای نفس رعنا نکندتأخیر نگرددو تمنا نکند. سعدی .اگر بنده ای به آنچه او کند دل رضا کن . (کلیات سعدی مجلس...
-
موظف
لغتنامه دهخدا
موظف . [ م ُ وَظْ ظَ ] (ع ص ) روزمره کرده شده بر کسی . (از منتهی الارب ). وظیفه داده شده . (یادداشت مؤلف ). وظیفه کرده شده و وظیفه داده شده . (غیاث ) (آنندراج ). کسی که به وی روزمره داده می شود. وظیفه خوار. (ناظم الاطباء). مقرری بگیر. آنکه از پادشاه...