کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قبل الولادة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
قبل ذلک
دیکشنری عربی به فارسی
پيش از , قبل از , پيش , جلو , پيش روي , درحضور , قبل , پيشتر , پيش انکه
-
قبل منقل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟. عربی] [عامیانه] qobolmanqal اسباب، اثاث، و لوازم پختوپز که بر ستور بار کنند و به جایی ببرند.
-
قبل از
دیکشنری فارسی به عربی
قبل ذلک
-
backward compatibility, downward compatibility
همسازی با قبل
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات] نرمافزار یا سختافزاری که با سامانۀ قبلی همسازی داشته باشد
-
before-after design
طراحی قبل ـ بعد
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سلامت] نوعی کارآزمایی که در آن اندازهگیری متغیر وابسته در یک گروه واحد، قبل و بعد از مداخله انجام میشود
-
لا شجاعة قبل الحروب
لغتنامه دهخدا
لا شجاعة قبل الحروب . [ ش َ ع َ ت َ ق َ لَل ْ ح ُ ] (ع جمله ٔاسمیه ) (حدیث ) پیش از جنگ شجاعتی نبود : گفت پیغمبر سپهدار قلوب لاشجاعة یا فتی قبل الحروب .مولوی .
-
مشروب قبل از خواب
دیکشنری فارسی به عربی
طاقية النوم
-
قبل از موقع
دیکشنری فارسی به عربی
غير ناضج
-
ما قبل آخر
دیکشنری فارسی به عربی
قَبْلَ الأخيرِ
-
قبل و بعد
فرهنگ گنجواژه
پیش و پس.
-
قُبُل و دُبُر
فرهنگ گنجواژه
پس و پیش.
-
قُبُل و مَنقَل
فرهنگ گنجواژه
لوازم، اثاثه، افزار و آلات، وسائل و بساط.
-
قُبُل و مَنقَل
لهجه و گویش تهرانی
خرجین جای چای و قلیان روی اسب ،وسایل مسافرت،اسباب و وسایل،بساط سفر
-
اعتراض کلام قبل از اتمام
لغتنامه دهخدا
اعتراض کلام قبل از اتمام . [ اِ ت ِ ض ِ ک َ ق َ اَ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب )صاحب حدائق السحر آرد: این عمل را ارباب صناعت حشو نیز خوانند و این صنعت چنان باشد که شاعر در بیت معنی آغاز نهد (و) پیش از آن که معنی تمام شود سخن دیگر در میان بگوید، آنگاه...
-
منفجر شدن قبل از موقع
دیکشنری فارسی به عربی
اشتعال خلفي