کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قاورد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
قاورد
/qāvard/
معنی
= قاووت
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
قاورد
فرهنگ فارسی معین
(وَ) (اِ.) نوعی حلوا است .
-
قاورد
لغتنامه دهخدا
قاورد. [ وَ] (اِ) نام نوعی از حلوا است . (برهان ) : پالوده برنگ اطلس معروفست قاورد به قطنی و نمد موصوفست . بسحاق اطعمه .(چ استانبول ص 97 بنقل دکتر معین در حاشیه ٔ برهان ).در ره قاورد گشتم خرد و مرددل بجان آمد از این آورد و برد.بسحاق اطعمه .
-
قاورد
لغتنامه دهخدا
قاورد. [ وُ ] (اِخ ) ابن چغری بیک برادر الب ارسلان سلجوق و عم ملکشاه سلجوقی و نخستین کس از یازده تن سلجوقیان است که در کرمان زمام امور حکومت را در دست گرفت . وی به سال 433 هَ . ق . از طرف عم خودفرماندار کرمان شد و به سال 455 فارس را نیز ضمیمه ٔحکومت ...
-
قاورد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] qāvard = قاووت
-
واژههای مشابه
-
آل قاورد
لغتنامه دهخدا
آل قاورد. [ ل ِ وَ ] (اِخ ) نام خانواده ای از سلاجقه که از سال 433 تا 583 هَ .ق . در کرمان حکومت مستقل داشته اند. مؤسس این خانواده عمادالدین قراارسلان قاوردبن چغری بیک داودبن میکائیل بن سلجوق ،و شماره ٔ فرمانروایان آنها سیزده تن و آخرین ایشان محمدشا...
-
جستوجو در متن
-
شهریار
لغتنامه دهخدا
شهریار. [ ش َ ] (اِخ ) ابن تافیل (ودر نسخه ای از بدایع الازمان : تاقیل ). امیر عمان بروزگار ملک قاورد، و قاورد به عمان لشکر کشید و پس از غارت عمان امارت باز وی داد و هم شحنه ای از دست خود بدانجا بنشاند. (بدایع الازمان چ طهران ص 8، 9، 10).
-
عمادالدوله
لغتنامه دهخدا
عمادالدوله . [ ع ِ دُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) تورانشاه بن قاورد سلجوقی ، ملقب به عمادالدوله و محیی الدین . چهارمین از سلاجقه ٔ کرمان است . رجوع به عمادلدوله ٔ سلجوقی شود.
-
عمادالدوله ٔ سلجوقی
لغتنامه دهخدا
عمادالدوله ٔ سلجوقی . [ ع ِ دُدْ دَ ل َ ی ِ س َ ] (اِخ ) قاوردبیک بن چغری بیک ، مشهور به قراارسلان و ملقب به عمادالدین یا عمادالدوله . اولین از سلاجقه ٔ کرمان . رجوع به قاورد (ابن چغری بیک ...) و قراارسلان (عمادالدوله ) شود.
-
عمادالدوله
لغتنامه دهخدا
عمادالدوله . [ ع ِ دُدْ دَ ل َ ] (اِخ ) قاوردبیک بن چغری بیک ، مشهور به قراارسلان و ملقب به عمادالدین یا عمادالدولة. اولین تن از سلاجقه ٔ کرمان . رجوع به قاورد (ابن چغری بیک ...) و قراارسلان (عمادالدوله ...) شود.
-
ارسلانشاه
لغتنامه دهخدا
ارسلانشاه . [اَ س َ ] (اِخ ) اول . ابن کرمانشاه بن قاورد. هفتمین از سلاجقه ٔ کرمان . (494-536 هَ . ق .). (طبقات سلاطین اسلام ص 136 و شجره ٔ نسب مقابل ص 138) (حبط ج 1 ص 388).
-
فرخ قفچاق
لغتنامه دهخدا
فرخ قفچاق . [ ف َرْ رُ ق َ ] (اِخ ) یکی از سرداران قاوردیان است که در نیمه ٔ دوم قرن پنجم میزیسته و ایرانشاه نوه ٔ قاورد را که فرمانروای کرمان بود در حدود سال 475 هَ .ق . به دست خود کشته است . (از تاریخ افضل چ بیانی ص 21).
-
تورانشاه
لغتنامه دهخدا
تورانشاه . (اِخ ) برادر سلطان شاه بن قاورد که پس ازبرادر در سال 476 هَ . ق . به سلطنت کرمان رسید و سیزده سال حکومت راند و در سال 487 هَ . ق . درگذشت . رجوع به سلاجقه ٔ کرمان و حبیب السیر و تاریخ افضل شود.
-
عمادالدین سلجوقی
لغتنامه دهخدا
عمادالدین سلجوقی . [ ع ِ دُدْ دی ن ِ س َ ] (اِخ ) قاوردبیک بن چغری بیک ، مشهور به قراارسلان و ملقب به عمادالدین یا عمادالدوله . نخستین تن از سلاجقه ٔ کرمان بود و ازسال 423 تا 465 هَ . ق . سلطنت کرد. رجوع به قاورد (ابن چغری بیک ....) و قراارسلان (عماد...