کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قانه
لغتنامه دهخدا
قانه . [ ن َ ] (اِخ ) (جای نی ) شهری است در اشیر(یوشع 19:28). و آن همان قانائی است که بمسافت شش میل به جنوب شرقی صور واقع است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
قانه
لغتنامه دهخدا
قانه . [ ن َ ] (اِخ ) وادئی است فیمابین افرائیم و منسی (یوشع 16:8 و 17:9) که فعلاً هم آن را وادی قانا گویند و سرش در مسافت شش میل به جنوب شرقی نابلس واقع و متدرجاً رو به دریای شمالی یافا سرازیر میشود. بعضی را گمان چنان است که این قانه همان وادی قصب ا...
-
واژههای همآوا
-
غانه
لغتنامه دهخدا
غانه . [ ن َ ] (اِخ ) (نهر...) و آن نهر حبشه و سودان است و از حیث زیادت و نقصان و کشاورزی شباهت بسیار به نیل دارد. این نهر سرزمین غانه را می پیماید و شهر غانه را بدو نصف می کند و پس از عبور از غانه از بلاد و سرزمین های دیگری هم میگذرد و به دریای کوغه...
-
غانه
لغتنامه دهخدا
غانه . [ ن َ ] (اِخ ) شهری در کنار فرات . (آنندراج ) (انجمن آرا). شهری است در کنار فرات و صحیح عانه است ، چنانکه صاحب قاموس گوید (فرهنگ رشیدی ) همین قول صحیح است . رجوع به التفهیم چ همائی ج 4 ص 198 و رجوع به منتهی الارب (عانه ) شود.
-
غانه
لغتنامه دهخدا
غانه . [ ن َ ] (اِخ ) نام شهری است در حدود یمن . گویند خاک آن شهر طلا دارد زیرا که خاکروبه ٔ آن رامیشویند سونش طلا برمی آید. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ) : وز زمین یمن آنچ از شهرهای صنعاء جنوبی است ، چون ظفار و حضرموت و عدن و دنقله شهر نوبیان و غا...
-
غانه
لغتنامه دهخدا
غانه . [ ن َ ] (ع اِ) حلقه ٔ سر زه . (منتهی الارب ).
-
غانه
لغتنامه دهخدا
غانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) بر وزن و معنی خانه . (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ).
-
جستوجو در متن
-
قانوی
لغتنامه دهخدا
قانوی . [ ن َ ] (ص نسبی ) نسبت است به قانه (شمعون : 3). (قاموس کتاب مقدس ص 684).
-
دروند
لغتنامه دهخدا
دروند. [ دَرْ وَ ] (اِمرکب ) چنگک و قلاب که به عربی معلاق خواند. (از برهان ). چنگک و قلاب . (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ). || دلوند، و آن چوبی است که از بالا به عرض درکشند و در را بدان آویزند. (لغت محلی شوشتر - نسخه ٔ خطی ). || نجاف (به خراسان ). (ا...