کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
قال قال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
قال قال
لغتنامه دهخدا
قال قال . (اِ مرکب ) گفتگوی بسیار. || منازعه در گفتگو. (ناظم الاطباء).
-
واژههای مشابه
-
قَالَ
فرهنگ واژگان قرآن
گفت
-
جستوجو در متن
-
قاله قاله
لغتنامه دهخدا
قاله قاله . [ ل َ ل َ ] (اِ مرکب ) در اصل قال قال بصیغه ٔ ماضی است و چون در شعر فارسی حرف آخر متحرک نمی آید جهت اظهار حرکت لام هاء به آن لاحق کرده و چنین استعمال نموده اند. (آنندراج ). قال قال . منازعة. مناقشة. (ناظم الاطباء) : رسوائی میرک کبابی عالم...
-
خارجة
لغتنامه دهخدا
خارجة. [ رِ ج َ ] (اِخ ) ابن منصور. در تاریخ بیهق روایتی بدین مضمون از او منقول است : قال عبدان عبدالملک بن عبدالحلیم اخبرنا یحیی بن یحیی اخبرناخارجةبن منصور اخبرنا ربعی عن المعرور عن ابی ذر الغفاری انه قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه قال اﷲ عز و جل :یا ...
-
خالد
لغتنامه دهخدا
خالد. [ ل ِ ] (اِخ ) ابن یزید. وی مولی قثم بن عباس است و بعضی ابیات زیر را از او میدانند که درباره ٔ قثم بن عباس سروده است :فی کفّه خیزران ریحها عبق بکف ّ اروع فی عرنینه شمم یغضی حیاء و یغضی من مهابته فمایکلم ألا حین یبتسم ان قال قال بمایهوی جمیعهم ...
-
غالب القطان
لغتنامه دهخدا
غالب القطان . [ ل ِ بُل ْ ق َطْ طا ] (اِخ ) در سیره ٔ عمربن عبدالعزیز در باب 31 در ذکر مناجات و دعای عمر آرد: «قال حدثنا غالب القطان قال قال عمربن عبدالعزیز: «اللهم ان لم اکن اهلاً ان ابلغ رحمتک فان رحمتک اهل ان تبلغنی فان رحمتک وسعت کل شی ٔ و انا شی...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ ] (اِخ ) ابن حمدان الرازی ، ابوعبداﷲ اللاسکی ، به اصفهان آمد. و تا زمان بدرود زندگانی ، در اصفهان اقامت گزید. و وفات وی بعد از سال شصتم هجرت بود. حدثنا ابوعبداﷲ طاهربن احمدبن حمدان اللاسکی ، حدثنا محمدبن جعفر الاشنانی ، حدثنا محمدبن یوسف ...
-
تقلیل
لغتنامه دهخدا
تقلیل . [ ت َ ] (ع مص ) اندک کردن و به اندکی فانمودن . (تاج المصادر بیهقی ) (از زوزنی ). اندک کردن . (دهار). اندک گردانیدن . (ترجمان جرجانی ترتیب عادل بن علی ). کم کردن و کم نمودن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب ...
-
لیث
لغتنامه دهخدا
لیث . [ ل َ ] (اِخ ) ابن معاذ. ذکره بعضهم و لایصح انما هو تابعی ارسل حدیثاً قال الفاکهی فی کتاب مکة حدثنی عبداﷲبن عمر،یعنی ابن ابان حدثنا سعیدبن سالم عن عثمان بن ساج عن ابن کثیر عن لیث بن معاذ قال قال رسول اﷲ صلی اﷲ علیه و آله و سلم : ان هذا البیت خا...
-
طاهر
لغتنامه دهخدا
طاهر. [ هَِ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن یزید الوراق الجرجانی الضبی .کنیت وی ابومحمد است . ابوبکربن المقری ، و قاضی از او روایت دارند، و وی از ابوحاتم روایت کند. حدثنا القاضی ابواحمد، محمدبن احمدبن ابراهیم ، حدثنی ابومحمدطاهربن ابراهیم بن یزید، حدثنا محمدب...
-
لیلی
لغتنامه دهخدا
لیلی . [ ل َ لا ] (اِخ ) بنت احمدبن مسلم بن شعیب الولادی المدینی ام البهاء. روت عن ابیها و عن الطبرانی . حدثت لیلی بنت احمدبن مسلم قالت ثنا ابی ثنا علی بن سعیدبن عبداﷲ العسکری حدثنی عبدالرحیم بن سلام بن المبارک الرزاز الواسطی . ثنا قرةبن عیسی العبدی ...
-
ضرار
لغتنامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] (اِخ ) ابن احمدبن ضرار الضّبی ، مکنی به ابوالحسن . جده ضرار بنی بعض جامع الیهودیة الموضع الذی یعرف بضرارآباذ. حدثنا سلیمان بن احمد ثنا ضراربن احمدبن ضرار الاصبهانی ثنا احمدبن یونس الضبی ثنا حجاج بن محمد عن ابن جریح اخبرنی زیادبن سعد ان ...
-
لاحق
لغتنامه دهخدا
لاحق . [ ح ِ ] (اِخ ) ابن الحسین بن عمران [ ابن ] ابی الورد. قدم علینا سنة احدی او اثنین و ستین و رأیته بنیسابور احد الطوافین . حدثنا ابوالحسین لاحق بن الحسین بن عمران بن محمدبن ابی الورد البغدادی قدم علینا فی ذی القعدة سنة ستین و ثلاثمائة ثنا ابراه...