کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فیروزی دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
پیروز کردن
لغتنامه دهخدا
پیروز کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اِفازه . (زوزنی ). مظفر ساختن . فیروزی دادن . غالب گردانیدن . فاتح ساختن : مرا گر جهاندار پیروز کردشب تیره بر بخت من روز کرد. فردوسی .شبان سیه تیره مان روز کردکه مان بر همه کام پیروز کرد. فردوسی .مرا گر جهاندار پیرو...
-
افازة
لغتنامه دهخدا
افازة. [ اِ زَ ] (ع مص ) فیروز گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فیروزی دادن . (آنندراج ) (مؤید الفضلاء). پیروز کردن . (المصادر زوزنی ). پیروز ساختن کسی را بر چیزی . (از اقرب الموارد). یقال : افازه اﷲ بکذا؛ فیروز گرداند خدای او را در چنین کا...
-
افلاح
لغتنامه دهخدا
افلاح . [ اِ ] (ع مص ) زیست نمودن بچیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بقاء یافتن . (از المصادر زوزنی ). || پیروزی یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ). فیروزمندی . (غیاث ال...
-
اعلام
لغتنامه دهخدا
اعلام . [ اِ ] (ع مص ) آگاهانیدن و آگاه گردانیدن . (آنندراج ). آگاه گردانیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). باخبر ساختن کسی را. و بدین معنی بنفسه متعدی است و بوسیله ٔ باء نیز متعدی شود. یقال : اعلمه الخبر و بالخبر. راغب گوید: «اعلم » و «علم » در اص...
-
کامرانی
لغتنامه دهخدا
کامرانی . (حامص مرکب ) سعادت و اقبال . نیک بختی و بختیاری و بهره مندی . (ناظم الاطباء). بمراد بودن : بنفزایدش کامرانی و گنج بود شادمان در سرای سپنج . فردوسی .ایا بحکم حق از بهر کامرانی توبخدمت تو کمر بسته آسمان محکم . سوزنی .بیوفتاده ام از پای و کار ...
-
گذراندن
لغتنامه دهخدا
گذراندن .[ گ ُ ذَ دَ ] (مص ) عبور دادن . رد کردن : گر ایدون که فرمان دهد شهریارسپه بگذرانم کنم کارزار. فردوسی .تیر اندر سپر آسان گذراند چو زندچون کمان خواست عدو را چه پرند و چه سپر. فرخی .نوک تیر مژه از جوشن جان میگذرانی من تنک پوست نگفتم تو چنین سخت...
-
بلندی
لغتنامه دهخدا
بلندی . [ ب ُ ل َ ] (حامص ، اِ) برآمدگی ، نقیض پستی و کوتاهی . (ناظم الاطباء). برشدگی . شُموخ . عَرار. عَلاوة. عِلْو یا عُلُوّ. قُردَوة. قِنی ̍ : گشاده شود کار چون سخت بست کدامین بلندی که نابوده پست . ابوشکور.همی داشتش چون یکی تازه سیب که اندر بلندی ...
-
فتح
لغتنامه دهخدا
فتح . [ ف َ ] (ع مص ) گشادن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه جرجانی ). || فیروزی و گشایش کفرستان . (منتهی الارب ). پیروز شدن . (اقرب الموارد). گشودن و تسخیر کردن شهری یا سرزمینی : از پس فتح بصره ، فتح یمن وز پس هر دو فتح شام و حجاز. فرخی...
-
لوزینه
لغتنامه دهخدا
لوزینه . [ ل َ / لُو ن َ / ن ِ ] (اِ) لوزینج . جوزقند یا جوزآگند امروزی و یا چیزی شبیه بدان بوده است . جوزینق . (دهار). قطائف . (منتهی الارب ). شکر بادام . قسمی شیرینی . حلوا که با کوفته ٔ مغز بادام و عسل یا شکر کنند. هر چیز را گویند از خورشها که در ...
-
نصرت
لغتنامه دهخدا
نصرت .[ ن ُ رَ ] (ع اِمص ، اِ) یاری کردن . یاری دادن . (غیاث اللغات ) (از بهار عجم ). دستگیری . حمایت . کمک . یاری . اعانت . (ناظم الاطباء). یاری . یاریگری . نصر. (یادداشت مؤلف ). معاونت . نصرة. رجوع به نصرة شود : نصرت از ایزد عز ذکره باشد. (تاریخ ب...
-
دستبرد
لغتنامه دهخدا
دستبرد. [ دَ ب ُ ] (مص مرکب مرخم ، اِمص مرکب ) دست بردن . بازی و گرو بردن از حریف . (برهان ). بازی بردن . (آنندراج ). بردن بازی . (از انجمن آرا). گرو برای حریف . (لغت محلی شوشتر، نسخه ٔ خطی ). سبقت گیری : به هر دست خواهی برون آی با من ز تو دستبرد و ز...
-
کلاه
لغتنامه دهخدا
کلاه . [ ک ُ ] (اِ) چیزی که از پوست و پارچه ٔ زربفت و غیره دوزند و برسرگذارند. (برهان ) (آنندراج ). سربند و هرچیزی که از پارچه و پوست و نمد و زربفت و تیرمه و جز آن سازند و جهت پوشش برسرگذارند. (ناظم الاطباء). وجه اشتقاق آن بدرستی معلوم نیست . در کردی...
-
می
لغتنامه دهخدا
می . [ م َ / م ِ ] (اِ) به معنی شراب انگوری است . (از فرهنگ جهانگیری ) (از برهان ). || مطلق شراب اعم از اینکه از انگور حاصل آید یا مویز و خرما و جز آن . (از یادداشت لغت نامه ) . صاحب آنندراج گوید: بدین معنی ، خام ،بی غش ، صرف ، ناب ، ممزوج ، نیمرس ، ...
-
نهادن
لغتنامه دهخدا
نهادن . [ ن ِ / ن َ دَ ](مص ) گذاشتن . (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چیزی را در جائی گذاشتن . (فرهنگ فارسی معین ). قرار دادن . (ناظم الاطباء). هشتن : لادرا بر بنای محکم نه که نگهدار لاد بن لاد است . فرالاوی .چون سپرم نه میان بزم و نوروزدر مه بهمن بیار و...
-
خطاب
لغتنامه دهخدا
خطاب . [ خ ِ ] (ع مص ) مصدر دیگر است برای مخاطبه . (منتهی الارب ). رجوع به مخاطبه در این لغت نامه شود.- حسن خطاب ؛خوب مخاطبه کردن : تا حسن خطاب و رد جواب و سایر آداب خدمت ملوکش درآموختند. (گلستان ).- ضمیر خطاب ؛ ضمیری که برای مخاطب بکار می رود. چون...