کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فکپیشآمده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فک
لغتنامه دهخدا
فک . [ ف ِ ] (اِ) در آمل و مازندران به گونه های مختلف بید اطلاق می شود. (فرهنگ فارسی معین ). قسمی بید که در اغلب نقاط ایران تا نقاط خشک وجود دارد و از ارتفاع 300 تا 500 گزی نوده و آمل و مینودشت و دره ٔ چالوس دیده شده است . (یادداشت مؤلف ).
-
فک
لغتنامه دهخدا
فک . [ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) پستانداری گوشتخوار از راسته ٔ پره پاییان که کاملاً به زندگی دریایی سازش یافته و در مصب رودخانه های بزرگ و مجاور سواحل زندگی می کند. فقط برای استراحت و تولید مثل به ساحل می آید. دستهایش کوتاه و بوسیله ٔ پرده ای که انگشتان ر...
-
فک
دیکشنری عربی به فارسی
فک , ارواره , گيره , دم گيره , وراجي , تنگنا , هرزه درايي کردن , پرچانگي کردن , دام , تله , بند , کمند , بدام انداختن , با تله گرفتن , زانويي مستراح وغيره تله , دريچ-ه , گير , محوطه کوچک , شکماف , نيرنگ , فريب دهان , در تله انداختن
-
فک
دیکشنری عربی به فارسی
باز کردن پيچ , شل کردن پيچ , واپيچاندن
-
فک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فکّ] fak[k] ۱. = آرواره۲. (اسم مصدر) باز کردن یا جدا کردن دو چیز از هم.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] رها کردن.〈 فک اضافه: (ادبی) در دستور زبان، حذف کردن کسرۀ اضافه از حرف آخر مضاف، مثل صاحبدل، صاحبدولت، صاحبدیوان.〈 فک زدن: (مصدر لا...
-
فک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: phoque] ‹فوک› (زیستشناسی) fok پستانداری دریایی، شبیه سگ، با بدنی کشیده، پاهای کوتاه و پردهدار، شبیه باله که بیشتر در دریاهای قطبی ساکن است و از جانوران دریایی تغذیه میکند؛ سگ دریایی.
-
فَکُّ
فرهنگ واژگان قرآن
آزاد كردن - باز كردن
-
فک
دیکشنری فارسی به عربی
فک
-
قطعه زمین پیش امده
دیکشنری فارسی به عربی
زواية
-
prognathia, prognathism
پیشآمدگی فک
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] جلو بودن غیرطبیعی یک یا هر دو فک
-
prognathia superior, maxillary prognathia
پیشآمدگی فک بالا
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] جلو بودن غیرطبیعی فک بالا متـ . پیشآمدگی بَرواره
-
prognathia inferior
پیشآمدگی فک پایین
واژههای مصوّب فرهنگستان
[پزشکی-دندانپزشکی] جلو بودن غیرطبیعی فک پایین متـ . پیشآمدگی زیرواره
-
پیش
واژگان مترادف و متضاد
۱. سابق، قبل ۲. فراپیش، قبل، قدام ۳. برابر، روبرو، مقابل ۴. زی، نزد ۵. گذشته، ماضی ۶. شاخهنخل ۷. جلو، پیشرو ۸. کنار، پهلو، نزدیک ۹. سمت، سو، طرف ≠ بعد، پس، پشت، عقب
-
پیش
فرهنگ فارسی معین
قدم (قَ دَ) (ص مر.) آن که پیش از دیگران به کاری دست بزند.
-
پیش
فرهنگ فارسی معین
1 - (ق .) جلو، قبل ، قدام . 2 - پس ، بعد. 3 - (حراض .) نزد. 4 - سوی ، طرف . 5 - (اِ.) یکی از سه حرکت حروف ؛ ضمه .