فک . [ ف ُ ] (فرانسوی ، اِ) پستانداری گوشتخوار از راسته ٔ پره پاییان که کاملاً به زندگی دریایی سازش یافته و در مصب رودخانه های بزرگ و مجاور سواحل زندگی می کند. فقط برای استراحت و تولید مثل به ساحل می آید. دستهایش کوتاه و بوسیله ٔ پرده ای که انگشتان را به یکدیگر مربوط می کند تشکیل باله ٔ شنا میدهد و انگشتان در بین پرده کاملاً نمایان است و به چنگال ختم می شود. انگشتان پاهایش نیز بوسیله ٔ پرده ای بهم مربوطاند، ولی هیچ وقت برای حرکت حیوان به کار نمیروند و فقط در کنار بدن قرار گرفته و فقط تشکیل باله ٔ عصبی شنا می دهد. این جانور در تمام مناطق قطبی در دریاها فراوان است . فک ، فاقد گوش خارجی است و بدین جهت تمیز آن از دیگر پستانداران دریایی سهل است . شکار زیاد و بی تناسب این حیوان بمنظور استفاده از گوشت ، پوست و چربی آن امروزه بمقدارزیادی نسل وی را رو به انقراض برده است . گونه ای از این جانور در دریای مازندران وجود دارد و به نام فک دریای خزر موسوم است . آن را سگ دریایی ، گربه ٔ دریایی و شیر دریایی هم میگویند. (از فرهنگ فارسی معین ).
کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.