کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فندق هندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
درخت فندق
دیکشنری فارسی به عربی
بندق
-
چوب فندق
دیکشنری فارسی به عربی
بندق
-
فندق سنجاب رنگ
لغتنامه دهخدا
فندق سنجاب رنگ . [ ف َ دُ ق ِ س َ رَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایت از زمین است . (برهان ) : تات چو فندق نکند خانه تنگ بگذر از این فندق سنجاب رنگ .نظامی .
-
پوست فندق وغیره
دیکشنری فارسی به عربی
صدفة
-
پسته فندق ترشی
لهجه و گویش تهرانی
چیز عجیب غریب
-
پوست فندق و بادام و غیره
دیکشنری فارسی به عربی
قشر
-
جستوجو در متن
-
رته
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] rate فندق هندی.
-
رته
لغتنامه دهخدا
رته . [ رَ ت َ ] (اِ) فندق هندی . (ناظم الاطباء). درختی است در هند شبیه فندق اما کوچکتر از آن و سیاهرنگ میباشد و آن را در آب کنند و دست بر آن زنند چون صابون کف برآورد، جامه بدان شویند، خصوصاًجامه ٔ ابریشمی و چون با سرکه بر خنازیر طلا کنند تحلیل دهد و...
-
بندق هندی
لغتنامه دهخدا
بندق هندی . [ ب ُ دُ ق ِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) رته . (الفاظ الادویه ). رته است و آن دانه هایی است بقدر فندق و پوست صیقلی و صلب و بادقت و شفاف و تیره رنگ و مایل به اندک سبزی ومغز او سفید، مایل بزردی . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). ثمری است به مقدار...
-
چارمغز
لغتنامه دهخدا
چارمغز. [ م َ ] (اِ مرکب ) چهارمغز. جوز را گویند که گردکان است . (برهان ). تخم درختی است از قسم میوه به فارسی گردکان و به هندی اکهروت گویند. (آنندراج ). جوز مغز فارسی که بهندش اکهروت نامند. (شرفنامه ٔ منیری ). گردکان که چهارمغز دارد.جوز. گردو. گوز. خ...
-
اکت مکت
لغتنامه دهخدا
اکت مکت . [ اَ ک ِ م َک ِ ] (معرب ، اِ) دانه ٔ سیاه و بسیار سخت به بزرگی جوزبوا که حجرالولادة خوانند چه هرگاه زنی دشوار زاید در زیر وی دود کنند به آسانی خلاص شود و آنرا به شیرازی گن ابلیس یعنی ، خایه ٔ شیطان گویند و اگر بر درختی بندند که میوه ٔ آن نا...
-
شاه بلوط
لغتنامه دهخدا
شاه بلوط. [ب َ ] (اِ مرکب ) شاه بالوت . معرب آن هم شاه بلوط. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). نوعی از بلوط باشد بغایت شیرین . سموم را نافع است و مثانه را سود دهد و آن را برومی قسطل خوانند. (برهان ). نام درختی است که آن را کستنه گویند. (از اقرب الموارد). او ر...
-
نرموره
لغتنامه دهخدا
نرموره . [ ن َ مورَ / رِ ] (ص ) چیزی لک و گنده را گویند. (از جهانگیری ) (از فرهنگ نظام ). هر چیز گنده و لک وپک و ناهموار. (برهان قاطع) (آنندراج ). هنگفت . ناهموار. گنده . (ناظم الاطباء). || گردکان و فندق بزرگ . (برهان قاطع) (آنندراج ) (ناظم الاطباء)....
-
بلوط
لغتنامه دهخدا
بلوط. [ ب َ / ب َل ْ لو ] (اِ) درختی است که از پوست آن پوست پیرایند و عربان در قدیم ایام به میوه ٔ آن غذا می کردند. (منتهی الارب ). درختی است بزرگ که با پوست آن دباغت کنند و میوه ٔ آن را بخورند. (از اقرب الموارد). نام میوه ایست مغزدار که آن را آس کرد...
-
کاکنج
لغتنامه دهخدا
کاکنج . [ ک َ / ک ِ / ک ُ ن َ ] (اِ) معرب کاکنه ٔ فارسی است و نزد عامه ٔ اهل فارس معروف به عروسک پس پرده و به شیرازی کچومن و به یونانی اوسفندنون و به سریانی خمری مرجا و به رومی اسقیدولیون و به عربی جوزالمزج و حب اللهو و به هندی راجپوتکه و به لاتینی ه...