کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فقر نسبی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
فقر و فاقه
فرهنگ گنجواژه
درویشی، به سختی گذران کردن.
-
فقر و قناعت
فرهنگ گنجواژه
زندگی ساده، قناعت.
-
فقر و گدائی
فرهنگ گنجواژه
بی چیزی.
-
فقر و نداری
فرهنگ گنجواژه
بی چیزی.
-
نیاز و فقر
فرهنگ گنجواژه
حاجت.
-
جستوجو در متن
-
ابدالی
لغتنامه دهخدا
ابدالی . [ اَ ] (ص نسبی ) منسوب به ابدال . || (حامص ) سمت و صفت ابدال . فقر. ترک . وارستگی .
-
یسوعی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به یسوع، عیسی(ع)، اسم) [عربی] ‹یسوعیان› yasu'i ۱. شاخهای از فرقۀ کاتولیک که اهمّ عقاید آنها عبارت است از تقوا، فقر، و اطاعت از پاپ.۲. هریک از پیروان این فرقه.
-
تورانشاهی
لغتنامه دهخدا
تورانشاهی . (ص نسبی ) منسوب به تورانشاه : تو دم فقر ندانی زدن از دست مده مسند خواجگی و مجلس تورانشاهی .حافظ.
-
مستمندانه
لغتنامه دهخدا
مستمندانه . [ م ُ م َ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب )فقیرانه و نیازمندانه . هر چیز منسوب به فقر و پریشانی و تنگدستی . (ناظم الاطباء). رجوع به مستمند شود.
-
چارچشمی
لغتنامه دهخدا
چارچشمی . [ چ َ / چ ِ ] (ص نسبی ) با چهار چشم ، کنایه است از مراقبت بسیار؛ چارچشمی چیزی را پائیدن ، مواظب بودن که آن را ندزدند یا به آن آسیبی نرسد. رجوع به چارچشمی پائیدن شود. || چارچشمی گریه کردن ، سخت اظهار فقر یا بی تمتعی از کاری کردن و غالباً بدر...
-
طاقی
لغتنامه دهخدا
طاقی . (ص نسبی ) منسوب به طاق . رجوع به طاق شود. || (اِ) نوعی از کلاه باشد. (برهان ) (غیاث اللغات ). کلاه که به صورت طاق سازند. طاقین . طاقیه : نامد درست طاقی گردون بفرق فقرکشکول تا مگر بسرش باژگون کنند.ارادتخان واضح (از آنندراج ).
-
یسوعی
لغتنامه دهخدا
یسوعی . [ ی َ ] (ص نسبی ) عیسوی . مسیحی . ترسا. نصرانی . ج ، یسوعیون ، یسوعیین : آباء یسوعیین . (یادداشت مؤلف ). این فرقه به نام ژزوئیت ها نیز خوانده می شوند. فرقه ٔ کوچکی از مسیحیان که پیرو مسلک ایگناس دولوایولای قدیس می باشند و معتقد به سه اصل تقو...
-
کفنی
لغتنامه دهخدا
کفنی . [ ک َ ف َ ] (ص نسبی ، اِ) منسوب به کفن . یک قسم لباس فرسوده مر درویشان را. (ناظم الاطباء).نوعی از پیراهن که فقیران پوشند. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). قیظه . (فرهنگ فارسی معین ) : مرد میدانی اگر بگذری از ما و منی رتبه ٔ خودشکنی نیست کم از ب...
-
تنگی
لغتنامه دهخدا
تنگی . [ ت َ ] (حامص ) کم عرضی . کم پهنایی . مقابل گشادی و فراخی . (فرهنگ فارسی معین ). کم پهنایی و کم عرضی . (ناظم الاطباء). ضیق . مضیقه . تنگنا. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : در آن بیشه بد جای نخجیرگاه به پیش اندر آمد یکی تنگ راه ز تنگی چو گور ژیان ب...
-
روزی
لغتنامه دهخدا
روزی . (ص نسبی ، اِ مرکب ) از: روز+ی (نسبت )، پهلوی رچیک ، ارمنی رچیک ، دزفولی روزیک . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). خوراک روزانه . (فرهنگ فارسی معین ). خوراک هرروزه . (شرفنامه ٔ منیری ) (ناظم الاطباء) (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). آنچه روز بروز بکسی...