کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فشارش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فشارش
معنی
(فِ رِ) (اِمص .) فشار دادن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
keystroke
-
جستوجوی دقیق
-
فشارش
فرهنگ فارسی معین
(فِ رِ) (اِمص .) فشار دادن .
-
فشارش
لغتنامه دهخدا
فشارش . [ ف ِ رِ ](اِمص ) فشار دادن . (فرهنگ فارسی معین ) : بزر سفره ٔ پشت از فشارش امعاءبسیم کان میان ران ز جنبش اعصاب .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
tectonic joint
درزۀ زمینساختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] درزهای که براثر فشارش (compaction) نیروهای زمینساختی به وجود میآید
-
nontectonic joint
درزۀ نازمینساختی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] درزهای که براثر فشارش (compaction) عواملی غیر از عوامل زمینساختی به وجود میآید
-
ضکز
لغتنامه دهخدا
ضکز. [ ض َ ] (ع اِ، مص ) فشارش سخت . (منتهی الارب ).
-
compressions
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فشرده سازی، فشار، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی، اختصار، ضغطه
-
compression
دیکشنری انگلیسی به فارسی
فشرده سازی، فشار، تراکم، فشردگی، متراکم سازی، هم فشارش، بهم فشردگی، اختصار، ضغطه
-
کنظة
لغتنامه دهخدا
کنظة. [ ک ُ ظَ ] (ع اِمص ) سختی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). فشارش . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ضغطه و فشار. (ناظم الاطباء). || تنگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
-
ماریوت
لغتنامه دهخدا
ماریوت . [ی ُ ] (اِخ ) فیزیکدان فرانسوی (1620-1684م .) است که درباره ٔ قابلیت تراکم گازها مطالعات دقیقی کرده و قانون : «در دمای ثابت ، ظرفیت یک توده ٔ گازی به نسبت معکوس فشارش تغییر می کند» را کشف کرد که به نام خود او مشهور است . (از لاروس ).
-
وطأت
لغتنامه دهخدا
وطأت . [ وَ ءَ ] (ع ، اِمص ) وطاءة. پایمالی . پاسپردگی . || فشارش . تنگی . گرفتگی سخت : سلطان از عراق متوجه بغداد شد با سپاهی که از وطأت ایشان زمین میلرزید. (فرهنگ فارسی معین از سلجوقنامه ٔ ظهیری چ خاور ص 20). || (اِ) جای پا. وطاءة. رجوع به وطاءة ش...
-
وطاءة
لغتنامه دهخدا
وطاءة. [ وَ ءَ ] (ع اِ) موضع قدم . (از اقرب الموارد). جای قدم . (از منتهی الارب ). || (اِمص ) تنگی و فشارش و گرفت سخت . (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ): اللهم اشدد لنا وطأتک علی مضر؛ ای خذهم اخذاً شدیداً. (اقرب الموارد).
-
ضغطة
لغتنامه دهخدا
ضغطة.[ ض ُ طَ ] (ع اِمص ) سختی . (منتهی الارب ) (منتخب اللغات ). فشارش . (منتهی الارب ). فشار. || اکراه . یقال : اخذت فلاناً ضغطة؛ اذا ضیقت علیه لتکرهه . (منتهی الارب ). || مطالبت غریم در ادای دین به حدی که داین تنگدل گردیده بر کمتر از حق خود راضی شو...
-
عفس
لغتنامه دهخدا
عفس . [ ع َ ] (ع مص ) بازداشتن . (منتهی الارب ). حبس . (از اقرب الموارد). || خوار و حقیر ساختن . (منتهی الارب ). خوار داشتن . (المصادر زوزنی ). || سخت راندن .(منتهی الارب ). عفس الابل ؛ شتران را به شدت راند. (از اقرب الموارد). || پوست مالیدن . (منتهی...
-
عصر
لغتنامه دهخدا
عصر. [ ع َ ] (ع مص ) فشار دادن ، و به دست خود فشوردن چیزی را. (از منتهی الارب ). افشردن انگور و زیتون و جز آن . (تاج المصادر بیهقی ). افشردن انگور و جز آن و شیره کردن . (دهار). فشردن و شیره کردن . (ترجمان القرآن جرجانی ): عَصرَ العنب ؛ آب انگور را بی...