کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فزونی جستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فزونی جستن
لغتنامه دهخدا
فزونی جستن . [ ف ُ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) برتری خواستن . (یادداشت بخط مؤلف ) : همی فزونی جوید هماره بر افلاک که توبه طالع میمون بدو نهادی روی . فیروز مشرقی . بدو گفت با شاه ایران بگوی که نادیده برما فزونی مجوی . فردوسی .نجستی گرگ بر میشی فزونی نکردی م...
-
واژههای مشابه
-
copiotrophy
فزونیپروردگی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] فرایند رشد اندامگان در محیط سرشار از مواد غذایی
-
colour excess
فزونیِ رنگ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم رصدی و آشکارسازها] معیاری برای سنجش سرخش (reddening) طیف اجرام نجومی در مقایسه با ستارههای مبنا
-
neutron excess
فزونی نوترون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] اختلاف عددی بین نوترونها و پروتونهای هسته
-
فزونی دادن
لغتنامه دهخدا
فزونی دادن . [ ف ُ دَ ] (مص مرکب ) برتری دادن : کسی را که یزدان فزونی دهدسخندانی و رهنمونی دهد. فردوسی .|| بیشتر کردن . زیاد کردن . (یادداشت مؤلف ). رجوع به فزونی شود.
-
فزونی کردن
لغتنامه دهخدا
فزونی کردن . [ ف ُ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پیش افتادن . سبقت گرفتن : به داداز نیاکان فزونی کنم شما را بدین رهنمونی کنم .فردوسی .|| بیشتر ساختن . زیادتر کردن : به آن کس ترا رهنمونی کنم بهنگام یاری فزونی کنم . فردوسی .رجوع به فزونی شود.
-
فزونی گرفتن
لغتنامه دهخدا
فزونی گرفتن . [ ف ُ گ ِ رِ ت َ ] (مص مرکب ) افزون شدن . بیشتر شدن : مرا گر زمانه چنین اژدهاست بمردی فزونی نگیرد نه کاست . فردوسی .پس نه مقری تو که ، ملک خدای هیچ نگیرد نه فزونی نه کاست . ناصرخسرو.رجوع به فزونی شود.
-
فزونی منش
لغتنامه دهخدا
فزونی منش . [ ف ُ م َ ن ِ ] (اِ مرکب ) منش برتران . بزرگ منشی . مهتری . سروری : چنان دان که اندر فزونی منش نسازند بر پادشا سرزنش .فردوسی .
-
موی فزونی
واژهنامه آزاد
یکی از انواع بیماریهای چشم می باشد
-
copiotroph
فزونیپرورد 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] اندامگانی که در محیط سرشار از مواد غذایی قادر به رشد است
-
copiotrophic
فزونیپرورد 2
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زیستشناسی] ویژگی اندامگانی که در محیط سرشار از مواد غذایی قادر به رشد است
-
supplement for place of departure
فزونی قیمت مبدأ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[گردشگری و جهانگردی] زیاد بودن قیمت پایۀ سفر با توجه به تغییر در مبدأ حرکت مسافر
-
جستوجو در متن
-
ترجح
فرهنگ فارسی معین
(تَ رَ جُّ) [ ع . ] (مص ل .) چربیدن ، فزونی جستن .