کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فریة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فریة
لغتنامه دهخدا
فریة. [ ف َرْ ی َ ] (ع مص ) یک بار شیر دوشیدن . (منتهی الارب ).
-
فریة
لغتنامه دهخدا
فریة. [ ف َرْ ی َ ] (ع اِ) دلو بزرگ فراخ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فریة
لغتنامه دهخدا
فریة. [ ف ِرْ ی َ ] (ع اِ) دروغ و بهتان . (برهان ). دروغ . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
فریه
فرهنگ فارسی معین
(فِ رْ یَ) [ ع . ] (اِ.) دروغ ، بهتان .
-
فریه
فرهنگ فارسی معین
(فَ رِ یِ) (اِ.) نفرین ، لعنت .
-
فریه
لغتنامه دهخدا
فریه . [ ف َ ] (اِ) نفرین و لعنت . (فرهنگ فارسی معین ) : همی کرد بر رهنمایش فریه چوره را رها کرد و آمد بدیه .فردوسی .
-
فریه
لغتنامه دهخدا
فریه . [ ف َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ) نفرین . (برهان ) (فرهنگ اسدی ) : زه ای کسایی ، احسنت ، گوی و چونین گوی به سفلگان بر فریه کن و فراوان کن . کسایی .دزدی طرار ببردت ز راه فریه بر آن خائن طرار کن . ناصرخسرو.منگر سوی آنکسی که زبانش جز خرافات و فریه ندراید....
-
فریه
لغتنامه دهخدا
فریه . [ ف ِرْ ی َ / ی ِ ] (اِ) لعنت . (برهان ) (فرهنگ اسدی ) (صحاح الفرس ). گویند: فریه ٔ خدای به شیطان ؛ یعنی لعنت خدای به شیطان . (برهان ).- فریه گر . رجوع به مدخل فریه گر شود.
-
فریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فَریه› [قدیمی] fa(e)rye نفرین؛ لعنت: ◻︎ بهرۀ تو آفرین میشد ز سعد مشتری / رقم خصم از نحسکیوان فریه و نفرین بُوَد (فرخی: ۴۵۱).
-
فریه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فریَة] [قدیمی] fe(a)rye دروغ؛ افترا.
-
فریه کردن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . کَ دَ) (مص م .) نفرین کردن ، لعنت کردن .
-
فریه گر
لغتنامه دهخدا
فریه گر. [ ف ِرْ ی َ / ی ِ گ َ ] (ص مرکب ) لعنت کننده . نفرین کننده . کسانی که در جنگ از دور به سپاه دشمن دشنام دهند و آنهارا به خشم آرند : سپهسالاری وی ابوالحسن حاجب داشت و فریه گران بر باره شدند. (تاریخ سیستان ).
-
جستوجو در متن
-
مباهله
واژگان مترادف و متضاد
فریه، لعن، لعنت، نفرین