فریه . [ ف َرْ ی َ / ی ِ ] (اِ) نفرین . (برهان ) (فرهنگ اسدی ) :
زه ای کسایی ، احسنت ، گوی و چونین گوی
به سفلگان بر فریه کن و فراوان کن .
دزدی طرار ببردت ز راه
فریه بر آن خائن طرار کن .
منگر سوی آنکسی که زبانش
جز خرافات و فریه ندراید.
بهره ٔ تو آفرین باشد ز سعد مشتری
قسم خصم از نحس کیوان فریه و نفرین بود.
باز در هزل چون گشایم از آن بار
فریه کنم بر عدوی جاه تو ایثار.