کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فروزانیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فروزانیدن
لغتنامه دهخدا
فروزانیدن . [ ف ُ دَ] (مص ) روشن کردن . فروزان ساختن : اضرام ؛ فروزانیدن آتش . (منتهی الارب ). رجوع به فروختن و افروختن شود.
-
جستوجو در متن
-
فروزاندن
فرهنگ فارسی معین
(فُ دَ)(مص م .)= فروزانیدن : روشن کردن ، درخشان کردن .
-
اضرام
لغتنامه دهخدا
اضرام . [ اِ ] (ع مص ) فروزانیدن آتش . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). برآوروختن آتش . (تاج المصادر بیهقی ). تضریم . استضرام . (اقرب الموارد). مشتعل ساختن و برافروختن و زبانه دار کردن آتش . آتش فروزانیدن . و رجوع به تضریم و استضرام شود.
-
سخ ء
لغتنامه دهخدا
سخ ء.[ س َخ ْءْ ] (ع مص ) آتش را در زیر دیگ کردن و فروزانیدن . (منتهی الارب ). یقال : سخا النار؛ اذا جعل لها مذهباً تحت القِدر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
تشییع
لغتنامه دهخدا
تشییع. [ ت َش ْ ] (ع مص ) از پی مسافر و جنازه شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ). برآمدن با کسی تا وداع کند او را و برساند او را بمنزل و گسیل کردن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). پس مسافر و جنازه رفتن . (آنندراج ). خارج شدن با کسی تا با وی وداع کند...