کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرهة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرهة
لغتنامه دهخدا
فرهة. [ ف ُ هََ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاره . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فاره شود.
-
فرهة
لغتنامه دهخدا
فرهة. [ ف ُرْ رَ هََ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاره . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به فاره شود.
-
واژههای همآوا
-
فرحت
فرهنگ نامها
(تلفظ: farhat) (عربی ) (در قدیم) شادی ، شادمانی .
-
فرهت
فرهنگ نامها
(تلفظ: farhat) شأن ، شوکت و شکوهمندی .
-
فرحة
لغتنامه دهخدا
فرحة. [ ف َ / ف ُ ح َ ] (ع اِمص ) شادمانی و فیریدگی . (منتهی الارب ). مسرت . (اقرب الموارد). || (اِ) مژدگانی . (منتهی الارب ). آنچه بشارت دهنده را دهند. گویند: «لک عندی فرحة اًن بشرتنی ». (از اقرب الموارد).
-
فرحة
لغتنامه دهخدا
فرحة. [ ف َ رِ ح َ ](ع ص ) مؤنث فَرِح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
فرحت
فرهنگ فارسی معین
(فَ حَ) [ ع - فرحة . ] 1 - (اِمص .) شادی ، ش ادمانی . 2 - (اِ.) مژدگانی .
-
فرهت
لغتنامه دهخدا
فرهت . [ ف َ هََ ] (اِ) شأن و شوکت و شکوهمندی باشد. (برهان ).
-
فرحت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فرحَة] [قدیمی] farhat ۱. مسرت؛ شادی؛ شادمانی.۲. مژدگانی.
-
جستوجو در متن
-
فره
لغتنامه دهخدا
فره . [ ف ُ رُه ْ ] (ع ص ، اِ) ج ِ فاره . (منتهی الارب ). فُرَّه . فُرَّهة. فُرهة. فَرَهة. فره . (اقرب الموارد).
-
فاره
لغتنامه دهخدا
فاره . [ رِه ْ ] (ع ص ) نعت فاعلی از فراهة و فروهة و فراهیة. زیرک . ج ، فُرْه ، فُرَّه ْ، فُرَّهة. (منتهی الارب ). و فَرَهة و فُرْهة در نزد سیبویه اسم جمع است . حاذق . (اقرب الموارد). || بانمک و نشیط. || پرخور. (اقرب الموارد).
-
تفریه
لغتنامه دهخدا
تفریه . [ ت َ ] (ع مص ) بچه ٔ زیرک آوردن ناقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). اقرب الموارد آرد: فرهة الناقه و افرهت اذا کانت تنتج الفره . و فره جمع فاره است و در معنی فاره آرد: الحاذق بالشی ٔ و الملیح النشیط. و ظاهراً معنی دوم در این مورد...
-
روقة
لغتنامه دهخدا
روقة. [ ق َ ] (ع ص ) خوبروی . و یستوی فیه المذکر و المؤنث . یقال : غلام روقة و جاریة روقة. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). خوبروی . و مذکر مؤنث در وی یکسانست . (آنندراج ). ج ِ رائق (کفاره و فرهة، و صاحب و صحبة). (منتهی الارب ). برگزیده ٔ مردم و آن ج...