کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرفخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرفخ
/farfax/
معنی
= خرفه
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرفخ
لغتنامه دهخدا
فرفخ . [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) خرفه .معرب پرپهن . (منتهی الارب ). بقلةالحمقاء که آن را فرفیر نیز گویند و آن رجله است . (اقرب الموارد). پرپهن . رجلة. بقلةالحمقاء. نجله . مویزآب . تخمگان . (یادداشت به خط مؤلف ). بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). دند...
-
فرفخ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: پرپهن] ‹فرفهن› (زیستشناسی) [قدیمی] farfax = خرفه
-
جستوجو در متن
-
پرپهن
فرهنگ فارسی معین
(پَ. پَ هَ) (اِ.) خرفه ، فرفخ .
-
فرفخیز
لغتنامه دهخدا
فرفخیز. [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) تخمی است که آن را خرفه گویند و فرفخ نیز خوانند و به عربی بقلةالحمقاء گویند. (برهان ). رجوع به فرفخ و فرفه و فرفهن و پرپهن شود.
-
پخل
لغتنامه دهخدا
پخل . [ پ ُ ] (اِ) پَرپَهن . فَرفَخ . خرفه . بقلةالحمقاء. رجله .
-
فرفه
لغتنامه دهخدا
فرفه . [ ف َ ف َ / ف ِ ] (اِ) به معنی خرفه باشد که آن تخمی است معروف که به عربی بقلةالحمقاء گویند و فرفخ معرب پرپهن و به همین معنی است . (برهان ). بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فرفخ ، فرفهن و پرپهن شود.
-
فرفخین
لغتنامه دهخدا
فرفخین .[ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به فرفخ و فرفخیز و پرفهن و پرپهن شود.
-
فرفیم
لغتنامه دهخدا
فرفیم . [ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفه . فرفهن . رجوع به این مدخل ها شود.
-
حلبیتا
لغتنامه دهخدا
حلبیتا. [ ح َ ] (ع اِ) بقلة الحمقاء البریة نوعی گیاه است به نام فرفخ و محرف این کلمه جلبیثاست . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
بخله
لغتنامه دهخدا
بخله . [ ب ُ ل َ / ل ِ ] (اِ) خرفه . بقلةالحمقاء. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا). فرفخ . (دستوراللغة). پرپهن . (فرهنگ جهانگیری ). پرپهن . فرفخ . (صحاح الفرس ). بیخله . تخمگان . خرفه . فرفخ . پرپهن . (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). مویزاب . بخیله ...
-
بلبن
لغتنامه دهخدا
بلبن . [ ب َ ب َ ] (اِ) خرفه را گویند و به عربی فرفخ و بقلةالحمقاء خوانند. (برهان ).پرپهن . (از آنندراج ). بقلةالحمقاء. (الفاظ الادویة).و بخاطر میرسد که این لفظ پلپهن باشد، به هر دو بای فارسی و زیادتی ها، چه «را» را به لام بسیار بدل کنند. (از جهانگیر...
-
فرفصین
لغتنامه دهخدا
فرفصین . [ ف َ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفخیز. فرفخین . فرفهن . فرفه . فرفین . فرفینا. پرپهن . رجوع به این مدخل ها شود.
-
فرفینا
لغتنامه دهخدا
فرفینا. [ ف َ ] (معرب ، اِ) بقلةالحمقاء. (فهرست مخزن الادویه ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفیم . فرفین . پرپهن . رجوع بدین مدخل ها شود.
-
فرفینه
لغتنامه دهخدا
فرفینه . [ ف َ ن َ ] (معرب ، اِ) تخمی باشد که آن را خرفه گویند. (برهان ). فرفخ . فرفه . فرفهن . فرفین . فرفینا. پرپهن . رجوع بدین مدخل ها شود.