کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرغول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فرغول
/farqul/
معنی
۱. درنگ؛ تٲخیر در کار: ◻︎ که فرغول پدید آید آن روز / که بر تخته تو را تیره شود فام (رودکی۱: ۳۲).
۲. اهمال؛ غفلت: ◻︎ به هر کار بیدار و بشکول باش / به شب دشمن خواب فرغول باش (اسدی: ۳۴۴).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فرغول
لغتنامه دهخدا
فرغول . [ ف َ ] (اِ) غفلت و غافل شدن و تأخیر و درنگ در کارها.(برهان ). تأخیر. مطل . (یادداشت به خط مؤلف ). تأخیر بود بر مدافعت و مطل و کسلان . (اسدی ) : که فرغول پدید آید آن روزکه بر تخته تو را تیره شود نام . رودکی (یادداشت مؤلف از فرهنگ اسدی )....
-
فرغول
لغتنامه دهخدا
فرغول . [ ف َ ] (اِخ ) از قرای دهستان است . (معجم البلدان ) (سمعانی ). و دهستان ناحیتی بوده است در نزدیکی گرگان که ویرانه های آن برجای است . (ازمازندران و استرآباد رابینو ترجمه ٔ فارسی ص 127).
-
فرغول
فرهنگ فارسی معین
(فَ) (اِ.) = فرغل : 1 - تأخیر، درنگ . 2 - اهمال ، غفلت .
-
فرغول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فرغل› [قدیمی] farqul ۱. درنگ؛ تٲخیر در کار: ◻︎ که فرغول پدید آید آن روز / که بر تخته تو را تیره شود فام (رودکی۱: ۳۲).۲. اهمال؛ غفلت: ◻︎ به هر کار بیدار و بشکول باش / به شب دشمن خواب فرغول باش (اسدی: ۳۴۴).
-
جستوجو در متن
-
فرغل
لغتنامه دهخدا
فرغل . [ ف َ غ ُ ] (اِ) لفافه . ملحفه . || لحاف و بالاپوش . || قبا. (ناظم الاطباء). فرغول . (آنندراج ). رجوع به فرغول شود.
-
فرغل
لغتنامه دهخدا
فرغل . [ ف ُ غ ُ ] (اِ) دفعالوقت . درنگی و تأخیر. || غفلت و تغافل . (ناظم الاطباء). فرغول . (آنندراج ). رجوع به فرغول شود.
-
فرغولی
لغتنامه دهخدا
فرغولی . [ ف َ ] (ص نسبی )منسوب به فرغول که از قرای دهستان است . (سمعانی ).
-
فرغوک
لغتنامه دهخدا
فرغوک . [ ف َ ] (ص ) خاموش و تن زده . (آنندراج ) (برهان ). || (اِ) تأخیر و تکاسل و کاهلی در کارها را نیز گویند. (برهان ). مصحف فرغول است . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فرغول شود.
-
غول
لغتنامه دهخدا
غول . (پسوند) (مزید مؤخر امکنه ) درآخر اسامی امکنه آید چون : شرمغول ، زاغول و فرغول .
-
فرغیش
لغتنامه دهخدا
فرغیش . [ ف َ ] (ص ) کهنه و فرسوده . (برهان ) : نکنم یاد ز تاراج و نیندیشم زآنک مرکبم بود خر لنگ و لباسم فرغیش . امیرمعزی .|| (اِ) پوستین که از کهنگی موی گریبان و دامن و سرهای آستین آن ریخته باشد و بعضی گویند پوستین کهنه باشد که مویهای آن از درازی به...
-
سیاه شدن
لغتنامه دهخدا
سیاه شدن . [ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) تاریک شدن . اسوداد : بریده گشت پس آنگاه ششصدوسی سال سیاه شد همه عالم ز کفر و از کافر. ناصرخسرو.زآن پیشتر که جامه ٔ جانت شود سیاه از مردم سیاه درون اجتناب کن . صائب . || محو شدن . سترده شدن . (یادداشت بخط مؤلف ) : که ...
-
دفعالوقت
لغتنامه دهخدا
دفعالوقت . [ دَ عُل ْ وَ ] (ع اِمص مرکب ) گذراندن وقت . (فرهنگ فارسی معین ). || تأخیر. درنگ . فرغل . فرغول . اهمال . (ناظم الاطباء). مماطله . امروز و فردا کردن . (فرهنگ فارسی معین ). عمل بازپس انداختن . بگاه دیگر گذاشتن . تعلل . سر پیچاندن . دورسپوز...
-
بشکول
لغتنامه دهخدا
بشکول . [ ب َ / ب ِ ] (ص ) بژکول . بشکولی . مرد جلد و چست و چابک . (برهان ) (ناظم الاطباء) (انجمن آرا) (آنندراج ). مرد جلد و چست . (فرهنگ نظام ). مرد جلد. (شرفنامه ٔ منیری ). جلد. (مهذب الاسماء) (سروری ) (رشیدی ) (مؤید الفضلاء) (صحاح الفرس ). جلید. ...
-
درنگ کردن
لغتنامه دهخدا
درنگ کردن . [ دِرَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) پائیدن . دیر ماندن . مولیدن . فرغول . (یادداشت مرحوم دهخدا). اهمال کردن . کوتاهی کردن . مسامحه کردن . بر جای ماندن . مبادرت به کاری نکردن . تأمل کردن . سوختن وقت . تأخیر کردن . طول دادن . در تعویق و تأخیر اند...