کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فدا شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فدا شدن
معنی
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن ، قربانی شدن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
فدا شدن
لغتنامه دهخدا
فدا شدن . [ ف ِ / ف َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) از میان رفتن در راه کسی یا چیزی یا مقصودی : موم و هیزم چون فدای نار شدذات ظلمانی ّ او انوار شد. مولوی .فدای جان تو، گر من شوم فدا چه شودبرای عید بود گوسفند قربانی .سعدی .رجوع به فداء شود.
-
فدا شدن
فرهنگ فارسی معین
( ~ . شُ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) در راه کسی یا هدفی جان خود را دادن ، قربانی شدن .
-
واژههای مشابه
-
کیش فدا
لغتنامه دهخدا
کیش فدا. [ ش ِ ف ِ / ف َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنچه از کتب اخبار سلف معلوم می شود چنان است که قبل از این از اعاظم و اکابر که به جنگ می رفتند کیشی مرصع و مزین به جواهر می داشتند که اگر حال جنگ منقلب گردد و دشمن از پی ایشان درآید در وقتی که نزدیک ...
-
فدا کردن
لغتنامه دهخدا
فدا کردن . [ ف ِ / ف َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) گذشت از چیزی : فدا کرده جان را همه پیش من به دل مهربان و به تن خویش من . فردوسی .پس از نیکویی ها و صد گونه رنج فدا کردن کشور و تاج و گنج . فردوسی .ز گنج خسروی و ملک شاهی فدا کردش که میکن هرچه خواهی . نظامی ....
-
فدا کردن
دیکشنری فارسی به عربی
اعط , ضح به , کرس
-
تی فدا
واژهنامه آزاد
فدایت شوم.
-
جستوجو در متن
-
فالیا
واژهنامه آزاد
فدا شدن
-
immolated
دیکشنری انگلیسی به فارسی
سقوط کرد، فدا کردن، قربانی شدن
-
ضح به
دیکشنری عربی به فارسی
قرباني شدن , فدا کردن , کشته شده , فدايي
-
immolates
دیکشنری انگلیسی به فارسی
از بین می رود، فدا کردن، قربانی شدن
-
immolate
دیکشنری انگلیسی به فارسی
افتادن، فدا کردن، قربانی شدن، کشته شده
-
نثار شدن
لغتنامه دهخدا
نثار شدن . [ ن ِ ش ُ دَ ](مص مرکب ) افشانده شدن . (ناظم الاطباء) : ای دریغا اشک من دریا بُدی تا نثار دلبر زیبا شدی . مولوی .- جواهرنثار تحقیق شدن ؛ بیان کردن چیز راست و حقیقت گفتن . (ناظم الاطباء).|| کشته شدن . (ناظم الاطباء). || قربان شدن . فدا شدن ...
-
برخی شدن
لغتنامه دهخدا
برخی شدن . [ ب َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) فدا شدن و قربان گردیدن . (برهان ) : برخی جانت شوم که شمع فلک راپیش بمیرد چراغدان ثریا. سعدی .- برخی شدن کسی را و برخی جان کسی شدن ؛ فدای او گشتن . قربان او رفتن . پیش مردن او را. قربان او شدن . (یادداشت مؤلف ). ...