کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فال پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
فال
/fāl/
معنی
۱. هرچه به آن تفٲل بزنند.
۲. پیشبینی و پیشگویی بخت و طالع.
〈 فال دیدن (زدن، گرفتن): (مصدر لازم) طالع دیدن؛ از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن.
〈 فال نخود: فالی که از طریق چیدن نخود بر زمین و جابهجا کردن آن گرفته میشود.
〈 فال قهوه: فالی که از روی نقشها و خطوط ته فنجان قهوه گرفته میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. شگون، مروا، نفوس
۲. استخاره، تطیر، تفال
۳. کپه
۴. بخت، طالع
فعل
بن گذشته: فال گرفت
بن حال: فال گیر
دیکشنری
augury, auspice, omen
-
جستوجوی دقیق
-
فال
واژگان مترادف و متضاد
۱. شگون، مروا، نفوس ۲. استخاره، تطیر، تفال ۳. کپه ۴. بخت، طالع
-
فال
لغتنامه دهخدا
فال . (اِ) کپه . بخش بخش چیزی (چهارچهاریا بیشتر یا کمتر)، چنانکه گویند: گردو فالی یک قران ، یا گردوی تازه فالی صنار. (یادداشت بخط مؤلف ).- فال فال کردن ؛ به توده های جدا قسمت کردن . (یادداشت بخط مؤلف ).|| مچر. یک دانه تخم مرغ که در جایی گذارند تا ...
-
فال
لغتنامه دهخدا
فال . (اِخ ) دهی است از دهستان گله دار بخش کنگان شهرستان بوشهر که در 71 هزارگزی جنوب خاوری کنگان و کنار راه فرعی لار به گله دار واقع است . جلگه ای گرمسیر، مالاریایی و دارای 685 تن سکنه است . آب آنجا ازچاه تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و حبوبات و ش...
-
فال
لغتنامه دهخدا
فال . (اِخ ) دهی است از دهستان نهارجانات بخش حومه شهرستان بیرجند که در 61 هزارگزی جنوب خاوری بیرجند واقع است . دامنه ای گرمسیر و دارای 252 تن سکنه است . آب آنجا از قنات تأمین میشود. محصول عمده اش غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است . راه مالرو دارد...
-
فال
لغتنامه دهخدا
فال . (ع اِ) در عربی فَأل با همزه . شگون . ضد طیره ، بمعنی نیک و بد هر دو استعمال نمایند. (منتهی الارب ). اغور. آغال . شگون . (ناظم الاطباء) : من این نامه فرخ گرفتم به فال همی رنج بردم به بسیار سال . فردوسی .جهانجوی را آن بد آمد به فال بفرمود کش سر ...
-
فال
فرهنگ فارسی معین
[ ع . فأل ] (اِ.) 1 - پیش بینی ، پیش گویی . 2 - هرچیزی که با آن فال بگیرند. 3 - بخت ، طالع . ؛ هم ~ُ هم تماشا کنایه از: هم کار و هم سرگرمی .
-
فال
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - قسمت های مساوی از یک چیز، مانند برش های یک اندازه از خربزه ، گردو و ... 2 - بخش کوچک از یک چیز.
-
فال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی: فَٲل] fāl ۱. هرچه به آن تفٲل بزنند.۲. پیشبینی و پیشگویی بخت و طالع.〈 فال دیدن (زدن، گرفتن): (مصدر لازم) طالع دیدن؛ از نیک و بد بخت و طالع خود یا دیگری آگاه شدن و از آیندۀ وضع و حال اطلاع یافتن.〈 فال نخود: فالی که از ...
-
فال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عامیانه] fāl ۱. واحد شمارش چیزهایی که بهصورت دستهای و انبوه تقسیمبندی میشود: یک فال گردو.۲. تخممرغی که برای ترغیب به تخم گذاشتن، در زیر مرغ میگذارند.
-
فال
دیکشنری فارسی به عربی
تارو , طالع
-
فال
لهجه و گویش تهرانی
چیده شده(گردو) ، قسمت شده،تخمی که زیر مرغ گذارند که تخم بگذارد=مایه.
-
واژههای مشابه
-
فأل
لغتنامه دهخدا
فأل . [ ف َءْل ْ ] (ع اِ) فال . رجوع به فال شود.
-
فال فال
لغتنامه دهخدا
فال فال . (ق مرکب ) بخش بخش . قسمت قسمت . چندتاچندتا. کپه کپه .- فال فال کردن ؛ کپه کپه کردن .رجوع به فال شود.
-
فال فال
فرهنگ فارسی معین
(لْ. لْ) (ق مر.) بخش بخش ، چند تا چند تا.