کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیض پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
غیظ
لغتنامه دهخدا
غیظ. [ غ َ ] (ع مص ) به خشم آوردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (ترجمان القرآن علامه ٔ جرجانی تهذیب عادل ). به خشم آوردن کسی را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) خشم . (مجمل اللغة) (مقدمة الادب زمخشری ). خشم یا سخت ترین خشم یا تیزی یا تیز...
-
قیظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: قَیظ، جمع: اَقیاظ و قُیُوظ] [قدیمی] qeyz بسیار گرم شدن.
-
غیظ
فرهنگ فارسی معین
(غِ یْ ظْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) به خشم آوردن . 2 - (اِ.) خشم .
-
قیض
لغتنامه دهخدا
قیض . (ع اِ) ج ِ قیضة. (منتهی الارب )(اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به قیضة شود.
-
قیض
لغتنامه دهخدا
قیض . [ ق َ ] (اِخ ) نام ستاره ای است . (از اقرب الموارد).
-
قیض
لغتنامه دهخدا
قیض . [ ق َ ] (ع مص ) بسیارآب گردیدن چاه . || مبادله کردن و مثل و مانند چیزی آوردن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || شکافتن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). || کفیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || نگا...
-
قیض
لغتنامه دهخدا
قیض . [ ق َی ْ ی ِ] (ع اِ) سنگریزه که بدان گرد مغاکچه ٔ گردن ستور داغ کنند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ). سنگریزه ای که بدان ستور را داغ کنند. (ناظم الاطباء). || (ص ) آنکه معارضه کند مر دیگری را به متاعی . (ناظم الاطباء). یکی از دو مقا...
-
قیظ
لغتنامه دهخدا
قیظ. [ ق َ ] (اِخ ) موضعی است نزدیک مکه در چهارمیلی سوق نخله . (از معجم البلدان ).
-
قیظ
لغتنامه دهخدا
قیظ. [ ق َ ] (ع اِ) گرمای تابستان و آن از طلوع ثریا تا طلوع سهیل است . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). ج ، اقیاظ، قیوظ. (ازناظم الاطباء). || شدت حرارت . (از اقرب الموارد). || (مص ) سخت گرم شدن روز. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آ...
-
غیظ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غَیظ] qeyz غضب؛ خشم.〈 غیظ کردن: (مصدر لازم) خشم آوردن؛ غضب کردن؛ خشمناک شدن.
-
قیز
لهجه و گویش تهرانی
صدای در کهنه
-
جستوجو در متن
-
جزر
واژگان مترادف و متضاد
غیض، کش ≠ مد، واکش
-
غوز
لهجه و گویش تهرانی
لج ،غیض،عناد
-
مغاض
لغتنامه دهخدا
مغاض . [ م َ ] (ع مص ) به معانی غَیض است . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به غیض شود.
-
غائض
لغتنامه دهخدا
غائض . [ ءِ ] (ع ص ) نعت فاعلی از غیض . کم شونده . کاهنده . (از تاج العروس ).