کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غژیدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غژیدن
/qažidan/
معنی
۱. خود را روی زمین کشیدن؛ نشسته روی زمین خزیدن: ◻︎ گر تو باشی راست ور باشی تو کژ / پیشتر میغژ بدو واپس مغژ (مولوی: ۲۴۳)، ◻︎ باز حس کژ نبیند غیر کژ/ خواه کژ غژ پیش او یا راست غژ (مولوی: ۶۱۵).
۲. بر روی هم افتادن دو چیز: ◻︎ زاغ بیابان گزید، خود به بیابان سزید / باد به گُل بر وزید، گُل به گِل اندر غژید (کسائی: ۳۳).
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
crawl
-
جستوجوی دقیق
-
غژیدن
لغتنامه دهخدا
غژیدن . [ غ َ دَ ] (مص ) نشسته به راه رفتن ، چنانکه طفلان و مردمان شل به راه روند. (از برهان قاطع) (آنندراج ). به زانو و دست و سرین رفتن کودک . (از فرهنگ رشیدی ) (آنندراج ) (انجمن آرا). نشسته به سرین راه رفتن است به طور اطفال .(غیاث اللغات ). نشسته ر...
-
غژیدن
لغتنامه دهخدا
غژیدن . [ غ ِ دَ ] (مص ) کشیدن (بر زمین و جز آن ). (از فرهنگ شعوری ج 2 ورق 187 ب ).
-
غژیدن
فرهنگ فارسی معین
(غَ دَ) 1 - (مص ل .) خزیدن . 2 - به هم چسبیدن . 3 - (مص م .) طبقه طبقه روی هم گذاشتن .
-
غژیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] qažidan ۱. خود را روی زمین کشیدن؛ نشسته روی زمین خزیدن: ◻︎ گر تو باشی راست ور باشی تو کژ / پیشتر میغژ بدو واپس مغژ (مولوی: ۲۴۳)، ◻︎ باز حس کژ نبیند غیر کژ/ خواه کژ غژ پیش او یا راست غژ (مولوی: ۶۱۵).۲. بر روی هم افتادن دو چیز: ◻︎...
-
واژههای مشابه
-
بیرون غژیدن
لغتنامه دهخدا
بیرون غژیدن . [ غ َ دَ ] (مص مرکب ) بیرون خزیدن . رجوع به بیرون خزیدن و غژیدن شود.
-
جستوجو در متن
-
غژ
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ غژیدن) [قدیمی] qaž = غژیدن
-
غژندگی
لغتنامه دهخدا
غژندگی . [ غ َ ژَ دَ / دِ ] (حامص ) قابلیت غژیدن را داشتن . رجوع به غژیدن شود.
-
غژیده
لغتنامه دهخدا
غژیده . [ غ َ دَ / دِ ] (ن مف ) از غژیدن . برهم نشسته و به هم چسبیده . (برهان قاطع). رجوع به غژیدن شود. || خزیده . رجوع به غژیدن شود. || نشسته به راه رفته . (برهان قاطع). نشسته به راه رفته ، مانند طفلان و مردمان شل . رجوع به غژیدن شود.
-
غژغژان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [قدیمی] qažqažān = غژیدن: ◻︎ غژغژان آمد بهسوی طفل طفل / وارهید او از فتادن سوی سفل (مولوی: ۶۲۵).
-
غژنده
لغتنامه دهخدا
غژنده . [ غ َ ژَ دَ / دِ ] (نف ) نعت فاعلی ازغژیدن . برهم نشیننده و خزنده . رجوع به غژیدن شود.
-
غژ
لغتنامه دهخدا
غژ. [ غ َ ] (اِمص ) نشسته به راه رفتن را گویند چنانکه اطفال و مردمان زمین گیر و شل به راه روند. (برهان قاطع). نشسته رفتن بود چنانکه اطفال و مردم مسن و لنگ روند. (جهانگیری ). در فرهنگ رشیدی و غیاث اللغات و بعض فرهنگهای دیگر امر بغژیدن ؛ یعنی به زانو و...
-
غیژیدن
لغتنامه دهخدا
غیژیدن . [ دَ ] (مص ) (از: غیژ + یدن ، پسوند مصدری ) بمعنی خیزیدن است . (از فرهنگ جهانگیری ). بمعنی خیزیدن است یعنی لغزیدن و به چهار دست و پا و زانو نشسته براه رفتن طفلان و مردمان شل . (برهان قاطع) (آنندراج ). برابر با خیزیدن است وبا خزیدن مقایسه شود...