کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمگین شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غمگین شدن
لغتنامه دهخدا
غمگین شدن . [ غ َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) غمناک شدن . غم و اندوه داشتن . رجوع به غمگین گشتن شود : در دژ ببستند و غمگین شدندپر از غم دل و دیده خونین شدند. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 1 ص 401).تو از مرگ من هیچ غمگین مشوکه اندر جهان این سخن نیست نو.فردوسی...
-
غمگین شدن
دیکشنری فارسی به عربی
الم
-
واژههای مشابه
-
غمگین بودن
لغتنامه دهخدا
غمگین بودن . [ غ َ دَ ] (مص مرکب ) غمناک بودن . اندوهگین بودن : مباش غمگین یک لفظ یاد گیر لطیف شگفت و کوته لیکن قوی و بابنیاد. کسائی .ور از من بدآگاهی آرد کسی مباش اندرین کار غمگین بسی . فردوسی .وز آن پس فرستاد نزد پلاش که از مرگ پیروز غمگین مباش . ف...
-
غمگین داشتن
لغتنامه دهخدا
غمگین داشتن . [ غ َ ت َ ] (مص مرکب ) غمگین کردن . اندوهناک کردن : تو دل را بدین کار غمگین مدارمیان دو ابرو پر از چین مدار. فردوسی .تهمتن بدو گفت کای شهریاردلت را بدین کار غمگین مدار. فردوسی .دل از دیری کار غمگین مدارتو نیکی طلب کن نه زودی کار.اسدی (گ...
-
غمگین کردن
لغتنامه دهخدا
غمگین کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) اندوهناک کردن . غمناک کردن : جهانا چند ازین بیداد کردن مرا غمگین و خود را شاد کردن . نظامی .آتش صنعت اگر غمگین کندسوزش از امر ملیک دین کند. مولوی (مثنوی ).رجوع به غمگین داشتن شود.
-
غمگین نواز
لغتنامه دهخدا
غمگین نواز. [ غ َ ن َ ] (نف مرکب ) آنچه یا آنکه غمگین را بنوازد. دلجویی کننده از شخص غمگین . نوازنده ٔ غمگین : مغنی بدان ساز غمگین نوازدرین سوزش غم مرا چاره ساز.نظامی .
-
غمگین کردن
دیکشنری فارسی به عربی
احزن , حزن
-
غمگین و مهموم
فرهنگ گنجواژه
ناراحت.
-
جستوجو در متن
-
غمی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به غم) [عربی. فارسی] ‹غمین› [قدیمی] qami غمگین؛ اندوهگین؛ غمزده.〈 غمی شدن: (مصدر لازم) [قدیمی] غمگین شدن؛ اندوهناک شدن.
-
متالم شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. غمگین شدن، ناراحت شدن، دلگیر شدن ۲. دردمند شدن ۳. متاثر شدن، متاسف شدن
-
ملول شدن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهستوهآمدن، بیزار شدن، نفور شدن ۲. افسرده شدن، ملالزده شدن، دلتنگ شدن، غمگین شدن ≠ شادشدن
-
ملول گشتن
واژگان مترادف و متضاد
۱. بهستوهآمدن، بیزار شدن، نفور شدن ۲. افسرده شدن، ملالزده شدن، دلتنگ شدن، غمگین شدن ≠ شادشدن
-
saddens
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غمگین، متاثر ساختن، غمگین ساختن یاشدن، متالم کردن، غمگین کردن، افسرده شدن