کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمزه زنان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غمزه زنان
/qamzezanān/
معنی
درحال غمزه زدن؛ غمزهکنان.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
غمزه زنان
لغتنامه دهخدا
غمزه زنان . [ غ َ زَ / زِ زَ ] (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال غمزه زدن . غمزه کنان . رجوع به غمزه شود : غمزه زنان چو بگذری سنبله موی و مه قفاروی بتان قفا شود پیش صفای روی تو.خاقانی .
-
غمزه زنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] [قدیمی] qamzezanān درحال غمزه زدن؛ غمزهکنان.
-
واژههای مشابه
-
غمزة
لغتنامه دهخدا
غمزة. [ غ َ زَ ] (ع مص ) یک بار به چشم اشاره کردن . (ناظم الاطباء). اسم مرت از غَمز. ج ، غَمَزات . رجوع به غَمز شود.
-
غمزه ٔ اختر
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ اختر. [ غ َ زَ / زِ ی ِ اَ ت َ ](ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از روشنایی ستاره باشد بوقت دمیدگی صبح ، و بعضی لرزش ستاره را گویند. (برهان قاطع). روشنی ستاره وقت دمیدگی صبح . (انجمن آرا).کنایه از توهم لرزه ٔ ستاره و محو گردیدن از نظرهاست و آن ر...
-
غمزه ٔ ستاره
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ ستاره . [ غ َ زَ / زِ ی ِ س ِ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) روشنایی ستاره باشد بوقت دمیدن صبح . غمزه ٔ اختر. (از برهان قاطع). رجوع به غمزه ٔ اختر شود.
-
غمزه ٔ سرتیز
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ سرتیز. [ غ َ زَ / زِ ی ِ س َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از فرح و بسیاری خوش منشی باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از بسیاری خوش منشی باشد. (انجمن آرا).
-
غمزه ٔ گل
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ گل . [ غ َ زَ / زِ ی ِ گ ُ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شکفتن گل . (انجمن آرا) (آنندراج ).
-
غمزه ٔ لاجوردی
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ لاجوردی . [ غ َ زَ / زِ ی ِ وَ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کنایه از نازها و غمزه های غیرمکرر باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ). کنایه از ناز و غمزه . (انجمن آرا). ناز خنک بی محل . (فرهنگ رشیدی ) : افتاده اگر کبود چشم تو چه باک از غمزه ٔ لاجوردیم ذوق...
-
غمزه ٔ نسرین
لغتنامه دهخدا
غمزه ٔ نسرین . [غ َ زَ / زِ ی ِ ن َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از شکفتن نسرین . (آنندراج ) (برهان قاطع) : غمزه ٔ نسرین نه ز باد صباست کز اثر خاک تواَش توتیاست .نظامی .
-
غمزه بازی
لغتنامه دهخدا
غمزه بازی . [ غ َ زَ / زِ ] (حامص مرکب ) غمزه کردن . رجوع به غمزه و غمزه کردن شود : میکرد بوقت غمزه بازی بر تازی و ترک ترکتازی .نظامی .
-
غمزه زن
لغتنامه دهخدا
غمزه زن . [ غ َ زَ / زِ زَ ] (نف مرکب ) کرشمه نما و شوخ چشم . (ناظم الاطباء). آنکه غمزه زند. غمزه زننده . غمزه کننده . رجوع به غمزه شود : زین پس وشاقان چمن نوخط شوند و غمزه زن طوق خط و چاه ذقن پرمشک سارا داشته . خاقانی .شب مهتاب چون شب تاری قصد خورشی...
-
قاسم غمزه
لغتنامه دهخدا
قاسم غمزه . [ س ِ غ َ زَ ] (اِخ ) (ملا). از جمله ٔ ظرفای بخارا است . و مردی لوند و عاشق پیشه و بی قید است . از اوست این مطلع:شکست بر سر من محتسب سبوی مرادلم شکسته شد و ریخت آبروی مرا.(ترجمه ٔ مجالس النفائس چ 1323 ص 169).
-
خوش غمزه
لغتنامه دهخدا
خوش غمزه . [ خوَش ْ / خُش ْ غ َ زَ / زِ ] (ص مرکب ) باغمزه . عشوه گر. خوش ادا. خوش اطوار : خوش غمزه چشم خور ز تو شب طره پرعنبر ز توپیشانی اختر ز تو داغ اطعنا داشته .خاقانی .
-
غمزه بازی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] qamzebāzi غمزه کردن؛ اشاره کردن با چشم و ابرو از روی نازوکرشمه: ◻︎ میکرد به وقت غمزهبازی / بر تازی و ترک ترکتازی (نظامی: لغتنامه: غمزهبازی).