کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
غمز
/qamz/
معنی
۱. اشاره کردن با چشم و ابرو؛ چشمک زدن؛ نازوعشوه.
۲. سخنچینی کردن؛ فاش کردن راز کسی؛ نمامی؛ سخنچینی.
〈 غمز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سخنچینی کردن؛ راز کسی را فاش کردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بدگویی، سخنچینی، سعایت، نمامی
۲. غمزه، ناز
دیکشنری
wink
-
جستوجوی دقیق
-
غمز
واژگان مترادف و متضاد
۱. بدگویی، سخنچینی، سعایت، نمامی ۲. غمزه، ناز
-
غمز
لغتنامه دهخدا
غمز. [ غ َ م َ ] (ع ص ) مرد سست . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد ضعیف . (اقرب الموارد). || مال هیچکاره و زبون و ستوران لاغر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). شتران و گوسفندان پست و هیچکاره . (از اقرب الموارد).
-
غمز
لغتنامه دهخدا
غمز. [ غ َ] (ع مص ) درخستن به دست . (منتهی الارب ). درخستن به دست و سخت افشردن . (آنندراج ). سخت افشردن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ) (غیاث اللغات ). فشردن . مالش دادن . مالیدن . || گاز گرفتن . دندان زدن . || فروبردن سوزن و امثال آن . (دزی ...
-
غمز
فرهنگ فارسی معین
(غَ مْ زْ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) با چشم و ابرو اشاره کردن . 2 - سخن چینی کردن . 3 - (مص م .) آشکار کردن راز کسی . 4 - (اِ.) ناز و کرشمه .
-
غمز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] qamz ۱. اشاره کردن با چشم و ابرو؛ چشمک زدن؛ نازوعشوه.۲. سخنچینی کردن؛ فاش کردن راز کسی؛ نمامی؛ سخنچینی.〈 غمز کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] سخنچینی کردن؛ راز کسی را فاش کردن.
-
واژههای مشابه
-
غمز عین
لغتنامه دهخدا
غمز عین . [ غ َ زِ ع َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) چشمک زدن . مژه برهم زدن از روی ناز وکرشمه . (ناظم الاطباء). رجوع به غَمز و غَمزه شود.
-
غمز کردن
لغتنامه دهخدا
غمز کردن . [ غ َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) سخن چینی کردن . سعایت . وشایت . (تاج المصادر بیهقی ) : مرا غمز کردند کان پرسخن به مهر نبی و علی شد کهن . منسوب به فردوسی (از چهارمقاله ٔ عروضی ).غمز کردندش که اینجا کودکی است نامد او میدان که در وهم شکی است .مولوی...
-
طنز و غمز
فرهنگ گنجواژه
طنازی.
-
غَمز و لَمز
فرهنگ گنجواژه
اطوار.
-
واژههای همآوا
-
غمض
واژگان مترادف و متضاد
آسانگیری، تساهل، چشمپوشی، فرونهی
-
غمض
لغتنامه دهخدا
غمض . [ غ َ ] (ع مص ) آسان داشتن از کسی درخرید و فروخت . (منتهی الارب ). تساهل و آسان گیری در بیع. غموض هم آمده است . (از اقرب الموارد). || رفتن . (منتهی الارب ). رفتن در زمین و از نظر ناپدید شدن . (از اقرب الموارد). || درخلیدن و پوشیده شدن در گوشت ....
-
غمض
لغتنامه دهخدا
غمض . [ غ ُ ] (ع مص ) مااکتحلت عینی غُمضاً؛ یعنی نخفتم . (منتهی الارب ). رجوع به غَمض شود.
-
غمض
فرهنگ فارسی معین
(غَ ضْ) [ ع . ] 1 - (مص م .) آسان گرفتن بر کسی . 2 - چشم پوشی کردن . 3 - (اِمص .) آسان گیری . 4 - چشم پوشی .